Page 7 - Noroozaneh Sharnews
P. 7

‫نوروزانه شارنیوز‬

‫‪ .4‬دبیرستان نمونه ی سقز حکم هاروارد شهر رو داشت‪ .‬کنفران دانش‬                                 ‫نوبلی برای سقز!‬
‫آموزی فیزیک که در سقز تشکیل شد از ما هم برای ارائه مقاله دعوت‬
‫کرده بودند‪ .‬ما هم سر و ته چند تا کتاب رو بهم چسپوندیم و به عنوان‬                              ‫شورش شافعی‬
‫مقاله ارائه کردیم‪ .‬برنامه یک روزه کنفران اما جدای از همه مقاله های‬
‫بی سر و ته ما‪ ٬‬شاهد یک کار علمی بود‪ .‬جوانی از دبیرستان اقبال‬            ‫‪ .1‬به چاپخانه کوچک توی پاساه که رسیدم صدای داد و بیداد بلند شده‬
‫لاهوری که چند تا آزمایش تجربی رو روی سن انجام داد و برای همه‬            ‫بود‪ .‬شاکی از بد قولی چاپخانه برای چاپ کتابهایی که از اینترنت گرفته‬
‫شون هم توضیحهای معقولی ارائه کرد‪ .‬احتمالا کسی نفهمید یا اهمیتی‬          ‫بودیم و می خواستیم باهاشون توی دانشگاه کردستان یه کتابخانه‬
‫نداد که چی می گه اما کمترین اهمیتی که آزمایشگر می داد به دیگران‬         ‫تخصصی بسازیم‪ ٬‬با ناامیدی با مسئول اونجا بحث می کرد که شماها‬
‫بود‪ .‬غرق در لذت آزمایشها‪ ٫‬ابراهیم کسی بود که از انجام اون کارها‬         ‫فقط دارین وقت من رو تلف می کنید‪ .‬ازش خواستم که بقیه کار رو به‬
‫بیشترین لذت رو می برد‪ .‬شوقی که تا به امروز ذره ای از اون کم نشده‪.‬‬       ‫من بسپره و خودش برگرده دانشگاه‪ .‬وقتی که رفت مسئول چاپخانه گفت‬
                                                                        ‫حالا این آقا فکر کرده وقتش چه ارزشی داره‪ .‬مگه اصلا این آقا کی‬
                                                 ‫زسقز‪)13۷4 ٬‬‬            ‫هست؟! و من در این فکر که من احتمالا تنها کسی بودم که می دونستم‬
                                                                        ‫حق با ابراهیمه‪ .‬ما واقعا داشتیم وقتش رو تلف می کردیم‪ .‬زسنندا و‬
‫‪ .5‬همسایه بودیم؛ توی خونه هایی که چند کوچه بیشتر با هم فاصله‬
‫نداشت بزرگ شدیم‪ .‬منطقه ای که کم کم ساخته می شد در کوچه های‬                          ‫پاساهی در خیابان ‪ ۶‬بهمن که اسمش یادم نمونده‪)138۶ ٬‬‬
‫خاکی شهری خسته از جنگ و آوارگی که لاک پشت وار‪ ٬‬به آرامی و‬
‫بدون عجله خودش رو کشان کشان وارد دوره بعد از جنگ می کرد‪.‬‬                ‫‪ .2‬با تیم هندبال زیا فوتبال) برای یک دوره مسابقه بین مدارس به‬
‫دنیای ما نه دنیای رشد و پرورش آگاهانه که دنیای بقا بود‪ .‬در تصویر‬        ‫دبیرستان ما اومده بودن‪ .‬دروازه بان تیمش بود که خورده بودن به تور یه‬
‫روشن و همراه با جزییاتی که از سقز سال ‪ 13۶۷‬در ذهن دارم پیدا کردن‬        ‫تیم خیلی خوب‪ .‬کلی گل که خوردن تماشاچی ها شروع به دست‬
‫عنصر یا انگیزه ای که باعث شکوفایی یکی از مهمترین دانشمندان‬              ‫انداختنشون کردن‪ .‬بین بازیکنای خسته و بی انگیزه تنها یک نفر بود که‬
‫اپتیک‪ 3۰-2۰‬آینده بشه برام دشوار و سخته‪ .‬چه چیزی آتشکده علم رو‬           ‫انگار بازی براش تازه شروع شده بود‪ .‬نه متلک پرانی تماشاچی ها و نه‬
‫برای ابراهیم به گلستان تبدیل کرده غیر از شور و علاقه و انگیزه درونی‪٬‬‬    ‫بازی بد هم تیمی هاش باعث نمی شد که بعد از خوردن هر گل برای‬
‫همچنان برای من در هاله ای از ابهامه‪ .‬شاید علم از دید ابراهیم بهترین‬     ‫توپ بعدی با تمام وجود شیرجه نره‪ .‬آخر بازی هم که خستگی بود و‬
‫دوستش و تنها جایی بود که بی تعصب‪ ٬‬فقیر و غنی رو با هم به وجد می‬         ‫لباسهای پاره و خنده ای روی لب‪ .‬تقدیر بود که لبخند و خستگی برای‬
                                                                        ‫سالیان بعد باهاش بمونن‪ .‬لبخندی که در سختی ها محو نشد و خستگی‬
                                            ‫آورد‪ .‬زسقز‪)13۶5 ٬‬‬           ‫توامان با لذتی که از موفقیتهای علمی به سراغش اومدن‪ .‬زسقز‪٬‬‬

‫‪ .۶‬از دانشکده علوم که داشتم میومدم بیرون داشت وارد دپارتمان می‬                                              ‫دبیرستان نمونه فجر‪)13۷5 ٬‬‬
‫شد‪ .‬با سر و وضعی کاملا متفاوت‪ :‬کت و شلوار و کراوات‪ .‬خنده م گرفت‬
‫و با خودم فکر کردم دیگه چه نقشه ای توی سر داره‪ .‬بعدا بهم گفت که‬         ‫‪ .3‬کلاسها و اتاقهای اساتید و دانشجویان فوق لیسان در ساختمان علوم‬
‫در مصاحبه ش با دانشگاه ناپل گل کاشته و میان همه کاندیداها رتبه‬          ‫دانشگاه کردستان در یک راهرو و نزدیک هم بودن‪ .‬از اتاق محل کار به‬
‫دوم رو به دست آورده بود‪ .‬چند ماه بعد کشور رو به مقصد ایتالیا ترک‬        ‫هر جایی توی ساختمان می خواستیم بریم باید از جلوی کلاسها که در‬
‫کرد‪ .‬سال بعد که شرایط ویزا به ناگهان تغییر کرده بود و آمریکاییها از در‬  ‫خیلی هاشونم موق تدری باز بودن رد می شدیم‪ .‬رد شدنی که ممکن‬
‫دوستی با دانشجویان ایرانی در آمده بودند من به امریکا رفتم‪ .‬یاداوریش‬     ‫بود به دفعات تکرار بشه و صدای قدم زدنهایی که موقعی که راهرو خالی‬
‫همیشه باعث تاسف خوردنه‪ .‬تاسف نه برای ابراهیم‪ ٬‬که برای محیط‬              ‫بود همه جا می پیچید‪ .‬در یکی از همین رد شدنها صدای ابراهیم رو می‬
‫علمی آمریکا که در میان همه آدمهای معمولی مانند من که جذب می‬             ‫شنیدم که با حرارت داشت درس می داد‪ .‬یه یکباره صداش قط شد و‬
‫کنه‪ ٬‬چنین استعدادی رو نتونست به سمت خودش بکشه‪ .‬ابراهیم در هر‬            ‫همهمه کلاس هم خوابید‪ .‬کلاس ساکت ساکت شده بود‪ .‬از جلوی در باز‬
                                                                        ‫کلاس که رد شدم کلاس به یکباره منفجر شد‪ .‬بعدا بهم گفتن که با‬
     ‫صورت راه خودش رو پیدا می کرد‪ .‬زسنندا‪ ٬‬دانشکده علوم‪)138۶ ٬‬‬          ‫نزدیک شدن صدای قدمها ابراهیم درس رو قط کرده و گفته بود‪ :‬خوب‬
                                                                        ‫حالا آقای شافعی دارن از راهرو رد می شن‪ .‬همه ساکت شده بودن و‬
‫‪ .۷‬نزدیکای فارغ التحصیلی وقتی دنبال موقعیتهای پست داک می گشتم‬           ‫منتظر که ببینن که کسی که از کنار کلاس رد می شه من هستم یا نه‪.‬‬
‫در یکی از کنفرانسها به رابرت بوید زاحتمالا شناخته ترین چهره اپتیک در‬    ‫با تحقق پیش بینی ابراهیم همه زده بودن زیر خنده‪ .‬زسنندا‪ ٬‬دانشگاه‬
‫دنیا) بابت جذب پست داک جدیدش تبریک گفتم که خیلی انتخاب خوبی‬
                                                                                                                     ‫کردستان‪)138۶ ٬‬‬

‫‪http://www.sharnews.com‬‬                                                 ‫‪۷‬‬

                                                                                                           ‫‪http://telegram.me/sharnews‬‬
   2   3   4   5   6   7   8   9   10   11   12