Page 85 - ماهنامه شماره 23 برای فردا
P. 85

‫شمار ٔهبیستوسوم‪84‬‬
                                                                                                                                                  ‫آذر مـاه ‪1397‬‬

‫نشسـته اسـت‪ .‬امـا داسـتا ‌نهای مـن از جنـس دیگـری‬
‫اسـت؛برگرفتـهاز زندگـیآد ‌مهایـی کـهدر موقعی ‌تهـای‬
‫پی ‌شآمـدهحـولنقطـۀبحـران گرفتـار آمد ‌هانـد‪.‬جنـس‬
‫چنیـنداسـتانیزبانپیچیدهنم ‌یطلبـد‪.‬ضمناینکه‬
‫شـفافیت و سـادگی در زبـان نیـز ویژگ ‌یهـا و ارز ‌شهـای‬
‫خـاصخـودشرادارد‪.‬مثـلآینـ ‌های کـهتـادوردسـ ‌تها‬
                               ‫را نشـان م ‌یدهـد‪.‬‬
‫زحنضتـنورهـاداردرد‪.‬تاعـسداادسـ ًاانادسکــتفیاازدهدااز رسـاتوای‌نزهان رای‬  ‫راوی‬
                                                                          ‫شـما‬
        ‫نم ‌یپسـندید یـا دغدغـۀ شـما نیسـت؟‬
‫نم ‌یدانـم‪ .‬گمـان م ‌یکـردم از حضـور زنـان چـه در مقـام‬
‫راوی و چه در قالب شـخصیت داسـتانی به اندازۀ کافی‬
‫اسـتفاده کـرد ‌هام‪.‬چنـدانزنانـهومردانـهبـهقضایـانگاه‬
‫نم ‌یکنـم‪ .‬زنـان ب ‌هسـبب حضـور پررنگشـان در سـپهر‬
‫عمومـی در سـا ‌لهای اخیـر و نقـش روزافزونشـان در‬
‫زندگـیسیاسـیوفرهنگـیجامعـه‪،‬حضـور بیشـتریدر‬                                      ‫نویسـنده اشـتباه باشـد‪ ،‬ایـده در مسـیر داسـتان شـدن‬         ‫نـوعنگـرشوجها ‌نبینـیخـاصشـمادر آثارتـان‬
‫ادبیـاتم ‌یطلبند‪.‬ب ‌یشـکهمـراهبانقـش‌انکارناپذیر‬                                ‫از رشـد بازم ‌یمانـد یـا سـقط م ‌یشـود‪ .‬در ایـن حالـت یـا‬   ‫شـما را از بسـیاری از نویسـندگان متأخـر ایرانـی‬
‫ومؤثـرزنـاندر فراینـدتحولاتاجتماعی‪،‬شـاهدحضور‬                                    ‫نویسـندهبنابهشـ ّمخوداز نوشـتنشدسـتم ‌یکشـد‪،‬‬                ‫متمایـزم ‌یکنـد‪.‬مخاطبـانامـروزادبیـاتفارسـی‬
‫گسـترد ‌هتر آنـان چـه در مقـام نویسـنده و هنرمنـد و چـه‬                         ‫یـا ب ‌هسـبب ب ‌یتجربگـی م ‌یخواهـد بـه هـر قیمتـی آن را‬    ‫کـه از خوانـدن داسـتا ‌نهایی کسـال ‌تآور و‬
‫در نقـش خواننـدۀ ادبیـات خواهیـم بـود و ایـن بسـیار‬                             ‫روی کاغـذ بیـاورد‪ ،‬امـا بـازی را باختـه و کاری ارائـه داده‬  ‫کلیشـ ‌های‪ ،‬کـه ب ‌هنوعـی از تبعـات زندگـی مـدرن‬
                               ‫امیدوارکننـده اسـت‪.‬‬                              ‫است کهیاپیشاپیش ُمردهیاشور زندگیودلایل کافی‬                 ‫و گسـترش هم ‌هجانبـۀ فنـاوری اسـت‪ ،‬گریـزی‬
‫بـا توجـه بـه حضـور پررنـگ شـک یـا وهـم در‬                                      ‫بـرایزنـدهمانـدندر آننیسـت‪.‬پـسبـرایداسـتانیاز‬               ‫نداشـت ‌هاند‪ ،‬حـالا مضامینـی متفـاوت و فراتـر از‬
‫داسـتا ‌نهای مجموعـۀ پایکوبـی‪ ،‬چـه شـد کـه‬                                      ‫جنـس داسـتا ‌نهای مـن موقعی ‌تمحـور بـودن جـزء‬              ‫روزمرگ ‌یهاشـاندر داسـتا ‌نهایشـمام ‌ییابند‪.‬‬
‫پساز اینروندبیس ‌تساله‪،‬در مجموعۀروباه‬                                           ‫ذات داستان است‪ .‬داستانی که در نقطۀ بحران شکل‬                ‫آیـا ایـدۀ داسـتا ‌نهایتان را بـا وسـواس خاصـی‬
‫شـنی تغییـرات درونـی آد ‌مهـا بـا توجـه ویـژه بـه‬                               ‫م ‌یگیـرد از موقعی ‌تمحـور بـودن گریـزی نـدارد‪ .‬چنیـن‬       ‫انتخـاب م ‌یکنیـد و همیشـه دغدغـۀ خلـق‬
‫شـرایطضدونقیضـی کـهدر موقعی ‌تهـایزندگی‬                                         ‫وضعیتـیبـهداسـتان کشـشوپویاییخاصـیم ‌یدهد‬
‫برایشـانبـهوجـودم ‌یآیـدبـهعامـلپررنـگبـدل‬                                      ‫و به نویسـنده فرصت م ‌یدهد بی آنکه لای ‌ههای ذهنی‬                   ‫داسـتا ‌نهایی بکـر و متفـاوت داریـد؟‬
‫شـد؟(بـراینمونـهدر داسـتانزمیـنبـازیتقابـل‬                                      ‫خودرا گرفتار کند‪،‬لای ‌ههایمختلفیاز زندگیوزمانهو‬             ‫ذهـنهرنویسـند ‌هایمـدامدر معرضاید ‌ههـایفراوان‬
‫زندگـی روحانـی بـا وضـع متناقـض اطرافـش‪ ،‬مثـل‬                                                                                               ‫و متفـاوت قـرار م ‌یگیـرد‪ .‬نویسـنده ا گـر بـه حـس ششـم‬
‫همسـرمجسم ‌هسـاز‪،‬آهن ‌گسـاز‪،‬پیانیسـتو‪)...‬‬                                                  ‫زیسـتآد ‌مهـایداسـتانشرابرمال کنـد‪.‬‬              ‫نوشتن مجهز نباشد‪ ،‬غربالگری را نیز بلد نیست و مدام‬
‫داسـتا ‌نهای مجموعـۀ پایکوبـی بیشـتر بازتا ‌بدهنـدۀ‬                             ‫مـکان وقـوع داسـتا ‌نها در طـول سـه مجموعـه‪،‬‬                ‫از اید ‌ههاید ‌مدسـتیوبدونروایتاسـتفادهم ‌یکندو‬
‫فضـای روسـتاها و شـهرهای کوچـک بـود؛ جایـی کـه‬                                  ‫از شـهرهای کوچـک و دورافتـاده و روسـتاها‬                    ‫نتیج ‌هاشم ‌یشـودانبوهداسـتا ‌نهایالکنب ‌یمایه‪.‬از‬
‫علاقـه بـه وهـم و جـادو بیشـتر متـداول اسـت‪ .‬طبیعـی‬                             ‫آغـاز م ‌یشـودوبـهشـهرهایبـزرگومکا ‌نهایی‬                   ‫قضاای ‌نطور نویسـند ‌ههاعجیبهمپرنویسهسـتند‪.‬‬
‫است کهشخصی ‌تهایداستانیچنینمجموع ‌هایاز‬                                         ‫مثـل کلانتـری‪ ،‬دامپزشـکی و‪ ...‬م ‌یرسـد‪ .‬ایـن‬                ‫بـهقـولزند ‌هیـاد گلشـیری‪،‬بهای ‌نهابایـد گفتمچتان‬
‫محیطزندگیخودمتأثرشـوندوبخشـیاز آ ‌نهمهوهم‬                                       ‫تغییـر مـکان وقـوع داسـتا ‌نها را چگونـه ارزیابـی‬           ‫دردنکند‪.‬به گمانمآنچهبراینویسندهلازماستحس‬
‫منتشـر در فضـای زیسـت و زمان ‌هشـان‪ ،‬در منـش آ ‌نهـا‬                                                                                        ‫ششمنوشتنوتوانغربالگریاید ‌ههاست‪.‬خوباست‬
‫نیـزتأثیـربگـذارد‪.‬درمجموعـۀبلبـلحلبـی کمـیفضای‬                                                                   ‫می‌کنیـد؟‬                  ‫بـا خلـق هـر اثـر‪ ،‬چیـزی بـه ارز ‌شهـای داستا ‌ننویسـی‬
‫داسـتا ‌نها شـهر ‌یتر شـده و رنـگ و بـوی طنـز گرفتـه؛‬                           ‫شایداینامرب ‌رگرددبهتجربۀزیستۀخودموروزگاری که‬               ‫فارسـی اضافـه شـود‪ .‬معنـی ایـن توصی ‌ههـا ایـن نیسـت‬
‫یعنـی موقعی ‌تهـای پرتناقـض زندگـی شـهری امـروزی‬                                ‫ازسر گذراند ‌هام‪.‬بهدنیاآمدنو گذران کودکیدرروستا‪،‬‬            ‫کـهمـندر ایـنراهموفـقبـود ‌هام؛منظورمایناسـت که‬
‫موجـبطنـزدر بعضیداسـتا ‌نهاشـدهاسـت‪ .‬کاری که‬                                    ‫نوجوانی در شهری کوچک و جوانی در شهرهای بزرگی‬
‫در بلبل حلبی شروع شده بود در روباه شنی ادامه یافت‪.‬‬                              ‫مثـلتهـرانوشـیراز‪.‬در هرکـداماز ایـنمکا ‌نهـا کسـانی‬              ‫تالش کـرد ‌هامو ایدئالـمدر نوشـتنهمیناسـت‪.‬‬
‫نمون ‌هاشهمانداستانزمینبازیاست‪.‬جمعشدن‬                                           ‫راشـناختم کهبعدهاشـخصی ‌تهایداستا ‌نهایمن‬                   ‫معمـولا موقعی ‌تهـا هسـتند کـه داسـتان را‬
‫مجموع ‌هایازپارادوک ‌سهادروجودیکنفر گاهیبسیار‬                                   ‫براساسآ ‌نهاخلقشد‪.‬بازتابمکا ‌نهاوآد ‌مهایی که‬               ‫پیـش م ‌یبرنـد‪ .‬بـه عبارتـی‪ ،‬یکـی از مؤلف ‌ههـای‬
        ‫تراژیـکم ‌یشـودوبـهطنـزیتلـخم ‌یرسـد‪.‬‬                                   ‫در طولعمرمباآ ‌نهابیشتردمخور بود ‌هاموبافرهنگ‬               ‫موفقی ‌تآمیـز داسـتا ‌نها موقعی ‌تمحـور بـودن‬
‫نمـاد و اسـتعاره از همـان اولیـن مجموعـه‪ ،‬یعنـی‬                                 ‫ونوعزیسـتوخل ‌قوخویآ ‌نهابیشـترآشـناهسـتمدر‬                 ‫آ ‌نهاسـت‪ .‬ایـن موقعی ‌تمحـور بـودن اتفاقـی‬
‫پایکوبـی‪ ،‬در داسـتا ‌نها وجـود دارد؛ امـا در‬                                                                                                ‫اسـت یـا براسـاس بینـش خاصـی آن را بـه کار‬
‫مجموعـۀ روبـاه شـنی ایـن نمادگرایـی بـه سـم ‌ت‬                                                     ‫داستا ‌نهای من طبیعی است‪.‬‬
‫مسـائل سیاسـی و فضاهایـی مـ ‌یرود کـه کمتـر‬                                     ‫درآثارشما‪،‬برخلافسایرنویسند ‌ههایشیرازی‬                                                     ‫می‌بندیـد؟‬
‫تجربـه شـده اسـت‪ .‬ایـن امـر خودآ گاهانـه رخ‬                                     ‫همچونشـهریار مندن ‌یپـور وابوترابخسـروی‪،‬‬                    ‫بـه گمـان مـن هـر داسـتانی در نقطـۀ بحـران شـکل‬
                                   ‫می‌دهـد؟‬                                     ‫شـاهد زبـان پیچیـده و شـعرگونه نیسـتیم‪ ،‬بلکـه‬               ‫م ‌یگیرد‪ .‬تعادلی به هم م ‌یخورد و موقعیتی روای ‌تمند‬
‫گاهانه‬  ‫داستانتاح ّدزیادیخودآ‬  ‫پیشبردهرروندیدر‬                                  ‫بـازبانـیسـادهومتفـاوتروب ‌هروییـم کـهدر عین‌‬               ‫شـکلم ‌یگیـرد کـهذهـنروای ‌تجـوینویسـندهرادرگیـر‬
‫اسـت؛ب ‌هخصـوصا گـرموضوعشسیاسـتومصائبو‬                                          ‫پختگـیطیـفوسـیعیاز مخاطبـانعـاموخـاص‬                        ‫م ‌یکنـد‪ .‬ایـد ‌هاش در ذهـن نطفـه م ‌یبنـدد‪ .‬نویسـنده‬
‫مشـکلات روزمره باشـد‪ .‬اما هدف من نوشـتن داسـتان‬                                 ‫را جـذب م ‌یکنـد‪ .‬جایـگاه زبـان در داسـتا ‌نهای‬             ‫مدتـی بـاردار ذهنـی ایـدۀ داسـتانی اسـت کـه ممکـن‬
‫است‪.‬داستانی کهخوانندهبعدازخواندنشحس کند‬                                                                                                     ‫اسـت از چند روز تا چند ماه طول بکشـد‪ .‬ا گر ایده برای‬
                                                                                                             ‫شـما چیست؟‬                     ‫داسـتان شـدن ضعیف نباشـد‪ ،‬روال طبیعی رشـد خود‬
                                                                                ‫دوسـتانعزیزمنشـهریار مندن ‌یپور وابوترابخسروی‬               ‫راطـیم ‌یکنـدوبنـابـهقـدرتوتجربۀنویسـندهبدلبه‬
                                                                                ‫نویسندگان بزرگی هستند و هر دو زبان و نگاه ویژۀ خود‬          ‫داستانیخوبیالااقلخواندنیم ‌یشود‪.‬ا گراید ‌هیابی‬
                                                                                ‫را دارنـد‪ .‬نـگاه و زبانـی کـه در داستا ‌نهایشـان خـوش‬
   80   81   82   83   84   85   86   87   88   89   90