Page 142 - ماهنامه شماره 18 برای فردا
P. 142

‫‪ 142‬شمار ٔههجدهـم | مهݠـرمــاه‪1396‬‬

                                                                                                                                              ‫‪ {....................................................................................................‬موس ݬ ݫىݔق ـ ـیݡ }‬
                                                                                                                                                 ‫‪.....................................................................................................‬‬
                                                                                                                                                 ‫‪.....................................................................................................‬‬
                                                                                                                                                        ‫‪MUSIC‬‬

‫مجلسـیاسـتادشـهناز حضـور داشـتند‪،‬سـر‬   ‫«یسـفر ٔكهبـناارهادرر‬
‫بودیم‪ .‬سازی آوردند خدمت استاد به هوای‬
‫امتحان كردن‪.‬اسـتاد"همایونی"نواختندبسـیار عالیو‬
‫مجنذاهبمبوازیهاادشبوودنتكمهابصكل ًزافدكم‪.‬راونشقرادنرامیی‌نكبررندیامم‌هرهوزابریاقریارمها‬
                  ‫همهای ‌نهاتمومبشـه»‪.‬‬
‫محبـیاسـتاد‪،‬سـاکناصفهـاناسـت‪ .‬كتابـیدر دسـت‬
‫تألیـف دارد كـه در مراحـل پایانـی اسـت و شـا گردانی كـه‬
‫مشـتاقانهاز شـهرهایمختلفبهدیدار اسـتادم ‌یآیندو‬
‫مشـق تمبك می‌كنند‪ .‬وی با شـیوه های امروزی آموزش‬
‫ت«تمفبـكیـکمكیاانـجـزهاایینفـّنـداریدو‪.‬تكنی ‌كهـای اصلـی سـاز تمبـك‬
‫زیادنیست‪.‬متأسفانهخیلیاز معل ‌مهاباپیچیده‌كردن‬
‫بیهـوده ایـن ریت ‌مهـا فقـط بـه دنبـال طولان ‌یتـر كـردن‬
                  ‫جلسـات كلاسشـون هسـتند‪».‬‬
‫«درزمـانمـا‪،‬ازشـا گردان‪،‬قبـلازورودبـه كلاسامتحان‬
‫مـی گرفتنـد كـهاسـتادان كسـاییوتـاج‪6‬جزوممتحنین‬
‫بودند‪.‬قب ‌لتر وقتیمنهنرسـتانم ‌یرفتم‪،‬اسـتادعلی‬
‫پنـج ریالـی‬  ‫یـك‬  ‫ازسـاجغیربـی‪ 7‬اشزدهرنرمـج‌یوآوهـراداموتروحـای بنمدنـ ٔ‌یگهرپفـیانـتو‪.‬‬                                                       ‫آقایمشكاتیانباضبطبامترونوممخالفبودند‪ .‬كارها‬                                                 ‫اسـتاد شـجریان جـدا از حنجـره تاری ‌خسـازش‪ ،‬از هـر‬
‫ریتـم اجـرا‬  ‫یـك‬                                                                                                                              ‫كـهبـرایضبـطحاضـرم ‌یشـد‪،‬سـهنفرم ‌یرفتیـمداخل‬                                               ‫انگشـتشیـكهنـرم ‌یبـارد‪،‬از گل‌كاریونجـاریودربو‬
                                                                                                                                              ‫اماسبـتقـودییسوـ‪.‬اتزـاهرا‪،‬بعـسـندًاتاورضاوفتهممبـ ‌یكش‪.‬ـ كدا»ر‪.‬را ضبـط می‌كردیـم و‬                            ‫پنجر ‌هسـازی بگیـر تـا هنـر پالایـش صـدا‪.‬‬
‫می‌كـرد‪ .‬بعـد از اون روی خـود پیانو چند نت سـاده را اجرا‬                                                                                      ‫ب«هامستنادهممت ٔشاكکیاتیدامنی‌بكهرتدانرید كخاهیرحاتنم ًع‌الدارقایهزینازدمییندهامشطتانلعدهو‬  ‫«درضب ‌طهایخصوصی‪،‬خوداستادرویصدایسازها‬
‫می‌كردوخودشـونهم كمكمی كردندبههنرجوواسـه‬                                                                                                      ‫بكنم‪،‬بیشـتراشـعارحافظوسـعدیراهم كهازبربودند‬
‫تكرارش‪،‬ا گرطرفقضیهرام ‌یگرفتبعدم ‌یگفتند‪":‬حالا‬                                                                                                ‫وخودتـونم ‌یدونیـد كارهایـی كهرویایناشـعار كردند‬                                            ‫باحوصله كارمی كردند‪،‬شایدخیل ‌یهانم ‌یدونند‪،‬آقای‬
                                                                                                                                                                                                                                          ‫كشمتجرریاشننوندردهچنشدیرفتش ٔتههماوسستایقدبویددنسدت»‪.‬گاهیایرانیهست‬
‫بـسرـلویكقل ٔاه خسـ"و‪.‬ادلانشهسـماز‌هراچاینـتزبخرـاعكـب مسی‌كشـنـدده‪،،‬باعوـلد ثشبــا گرت ندـبامه‬                                                                               ‫شاخص است»‪.‬‬                                                  ‫كـه آلبـوم «بیـداد» و آن سـاز و آواز همایـون كـه اسـتادان‬
‫می‌كنـهومیـادسـركلاس‪.‬هزین ‌ههایزیـادیبابت كلاس‬                                                                                                ‫پرویـزبـهدوسـتچندیـنوچندسـال ‌هاشاعتمـادداردو‬
‫پرداخـتم ‌یشـه‪،‬بـدوناینكـهثمـر ‌هایدر كارباشـه»‪.‬‬                                                                                                                                                                                          ‫بیگج ‌هخانـی‪ ،1‬شـجریان و محبـی ترتیـب داد ‌هانـد را‬
                                                                                                                                                               ‫گاهـیعنـانریتـمرابـهاوم ‌یسـپرد‪.‬‬                                                                                  ‫نشـنیده باشـد‪.‬‬
‫او کـه دسـتی توانمنـد در امرسازسـازی دارد‪،‬دل نگـران‬                                                                                           ‫«یـادمم ‌ییـاددر آلبـوم"كنـجصبـوری"در جایـیقـرار بـود‬                                       ‫«منـزلآقـایشـجریانبودیم‪،‬عصـریبود‪،‬جنـابجواد‬
‫وضعیـت نابسـامان چـوب بـوده و بسـیار مایـل اسـت‬                                                                                               ‫چندمیزانیتمبكنداشتهباشد‪،‬بامشورتی كهبااستاد‬
‫هنـر سـازندگی را همچـون هنـر نوازندگـی اشـاعه داده و‬                                                                                          ‫مشكاتیان كردم‪،‬جمل ‌هایرویآنقسمت گذاشتم كه‬                                                   ‫آشذر‪2‬د‪،‬وااسصلتًااقدبرایر نگبجودهبخهاانییتنشصرویرفتآومرندتنشد‪،‬ربساشزهوآ»و‪.‬ازیاجرا‬
                  ‫شـا گردانی تربیـت کنـد‪.‬‬
‫«در حـال حاضـر دنبـال برگـزاری كلاسـی هسـتم بـرای‬                                                                                                   ‫اسـتاد گفتندچقدرملـودیپرورشپیدا كـرده»‪.‬‬                                               ‫«در یکیاز روزهایی کهبرایتدریسهمایونپسراستاد‬
                                                                                                                                              ‫حضور محبیدر گروهعارف‪،‬راهیاسـتبرایفعالیتاو‬                                                   ‫بهمنزلشجریانرفتم‪،‬باایشونشرط کردم کهازاینبه‬
‫سـاختتمبـك كـهامیـدوارمایـن كلاسرابتونـمرایـگان‬                                                                                               ‫درکانونموسیقی"چاووش"وهمکاریبایکیازپای ‌هگذاران‬                                              ‫بعد‪،‬پسازاتمام کلاسهمایونبامنتصنیف کار کنند‪.‬‬
‫برسگـاززاهراكنـیبم‪.‬یبكعیفضـیتییسـماز‌نیسدا‌هزنهاد كیهسمـازن‪،‬وبـاقاع ًاچـدولمببناهزنحیـانل‬
                                                                                                                                                                                 ‫اصلی کانون‪.‬‬                                              ‫ضب ‌طشد ‌ههاشموجوده‪.‬درهمایونی کهدرآلبومبیداد‬
                                                                                                                                              ‫«قرار گذاشتهبودند‪،‬در كانونچاووش‪،‬هرماهیكاستاد‬                                                ‫هسـت مـن خیلـی تالش کـردم در تصنیـف‪ ،‬جـواب آواز‬
‫اینچوبم ‌یسوزد‪.‬مثلاینكهشمابابهترینپشمونخ‬                                                                                                      ‫بـهاجـرایموسـیقیبپـردازد‪.‬مـنچنـدتـا كار رابـااسـتاد‬                                                                                ‫شجریان را بدهم»‪.‬‬
‫وبهترینرنگبهجایبافتفرشنائینی‪ ،‬گونیببافید»‪.‬‬                                                                                                    ‫لطفیدر اینسلسلهبرنام ‌ههاهمراهی كردم‪.‬فكرنكنم‬
‫درمیـانحر ‌فهـایپرا کندهاسـتادنکاتیبسارزشـمند‬                                                                                                 ‫ضبط شده باشد‪ ،‬لطفی انسان بسیار با احساسی بود»‪.‬‬                                              ‫شـكی نیسـت كـه سـاز محبـی مجـوز حضـور در كنـار آواز‬
                                                                                                                                              ‫«یكـیازكارهایـی كـهدر چـاووشزدم"نـوروز‪"62‬سـاخته‬                                                                        ‫شـجریان را از خـود او گرفتـه اسـت‪.‬‬
‫جلـب توجـه م ‌یکنـد کـه نم ‌یشـود بـه راحتـی از آ ‌نهـا‬                                                                                       ‫استادحسینعلیزادهدرمایهبیاتتركبود كهخیلیهم‬                                                   ‫«اسـتاد در مـورد سـاز مـن م ‌یگفتنـد "محبـی سـازش‬
                                       ‫گذشـت‪.‬‬                                                                                                 ‫تغییر ریتم داشـت‪ ،‬البته در جایی اسـم من برده نشد‪».‬‬
‫«وظیفهتمبكاینه كهملودیراپرورشبدههمونجور‬                                                                                                       ‫دواسـتاد کاملموسـیقی‪«،‬حسـن كسـایی»‪ 3‬و«جلیل‬                                                                                         ‫شناسـنامه دارد"»‪.‬‬
                                                                                                                                              ‫شهناز»‪4‬همشهر ‌یهایمحبیهستندواینخوددلیلی‬                                                     ‫«زمانـی كـه آلبـوم "صبـح مشـتاقان" ضبـط شـد‪ ،‬روزی‬
‫كهاسـتادتهرانی‪ 8‬می گفتند"تمبكنمكاركسـتراسـت"‪.‬‬                                                                                                 ‫اجسواتنب‪،‬رتاشینمٔهعیااشدگریرتبییاشسترتووهتممناوماتیجیرببایاسازتاشاستنا‪.‬دامنحبشریا‬           ‫آقایشـجریانآمدندتا كار را گوش كنندودربارهآننظر‬
‫یـكبـاردكتـرصفوتجملـ ‌هایبهمن گفتند كهراسـتش‬                                                                                                  ‫کهدراختیاراو گذاشتهاند‪،‬موبهموبهخاطرمیسپارد‪.‬‬
‫منیه كمدلخور همشدم‪ .‬گفتند‪":‬تمبكبعداز تهرانی‬                                                                                                   ‫«یكروزاستاد كسایی‪،‬جاییراجعبهمضرابریزتمبك‬                                                    ‫بدهنـد‪ ،‬دو میـزان اول یكـی از قطعـات بـدون تمبك بود‪.‬‬
                                                                                                                                              ‫بـهم ‌نگفتنـد"صدایریزدرسـهتـارعبـادی‪5‬را گوش كن‬                                              ‫وقتـیتمبـكواردشـد‪.‬اسـتادروبـهمـن كردنـدو گفتنـد‪:‬‬
‫اكنـخنـورااار تعبمصبـشـدادكه"ـااادیوایناتجضادمیفـلگـهیربازهاییـهخـانمطاسرـااضیزابفینـهارموسـی‌نكمتننكـ‌یآهیدـاومدمر‪ .‬اولز ٓناها رنصولزد ًار‪،‬‬  ‫ببیـن چقـدر شـمرده اسـت" و خودشـان بـا دهـن اجـرا‬                                                                                      ‫"تمبك بیسـت"»‪.‬‬
                                                                                                                                              ‫كردند‪.‬سـعی كن‪،‬چپوراسـ ‌تهادرسـازشمااینجوری‬                                                  ‫یكدانـ ٔه‬  ‫گوهـر‬  ‫بـا‬  ‫محبـی‬  ‫آشـنایی‬  ‫ناصـر فرهن ‌گفـر باعـث‬
                                                                                                                                                                                                                                          ‫موسـیقیایران‪،‬پرویزمشـكاتیانم ‌یشـود‪،‬فرهن ‌گفراز‬
‫بااین كارموافقنیستموشخصیتواصالتتمبكرابه‬                                                                                                                                              ‫باشه»‪.‬‬                                               ‫شـا گردشم ‌یخواهـد كـهبـااسـتادمشـكاتیانهمكاری‬
                  ‫عنوانیكسـازمسـتقلازبینم ‌یبرند»‪.‬‬                                                                                            ‫روزهایـی كـه كنسـرتداشـتهحـدفاصـلمنـزلتـاسـالن‬
‫اسـتاد‪ ،‬تعبیـر کوتـاه امـا بسـیار جالبـی از شـاخ ‌صترین‬                                                                                       ‫اجرایبرنامهرابانوایسـازاسـتادان كسـایییاشـهنازپر‬                                                                                   ‫كند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                                          ‫«بهآقایفرهن ‌گفر گفتم‪،‬استادتاشماهستینمنساز‬
                  ‫خصوصیـت یـک هنرمنـد دارد‪.‬‬                                                                                                              ‫مـی كـردهتـاازسـازایناسـاتیدتأثیربگیرد‪.‬‬                                                                                 ‫نم ‌یزنم»‪.‬‬
‫«ببینیدتواینمسائلتربیتوخانوادهبسیارمهمه»‪.‬‬
‫خـوداسـتادبـاایـنسـخنمـارابـهمهمانـیخداحافظـی‬                                                                                                                                                                                             ‫ناصـرفرهن ‌گفـرپافشـاریمی‌كنـد‪.‬ازسـرلطفاسـتادبه‬
                                                                                                                                                                                                                                          ‫شـا گردیـاهرچـه كههسـت‪،‬محبـیبهجـانم ‌یپذیـردو‬
                  ‫دعـوت می‌كنـد‪.‬‬                                                                                                                                                                                                                                        ‫عضـویاز گـروهعـارفمیشـود‪.‬‬
‫«هی ‌چچیـز بیشـتر از ایـن مـن را خوشـحال نمی‌كنـه كـه‬
‫همیشـه احسـاس كنـم تـوان سـاز زدن را دارم»‪.‬‬                                                                                                                                                                                               ‫«در گـروهعـارف كارهـاجملـهبـهجملـهتمریـنم ‌یشـد‪،‬‬

‫عحلسییسناتغهررانی‪،‬یر‪،‬دنیواز‌فنددأهنت‪،‬منبوازكن‪،‬د ٔهصتاارحباولینمتدرسمی‬  ‫‪.7‬‬                                                                    ‫اجلحیملدعشبهانداز‪،‬ین‪،‬نواوزانزند ‌هد ٔتهارس‪‌ ،‬هتصاارح‪،‬صباشحیو ٔبهنشویازونٔهدنگوازیندگی‬  ‫‪.4‬‬   ‫‪ .1‬غلامحسینبیگج ‌هخانی‪،‬نوازند ٔهتار‪،‬صاحبشیو ٔهنوازندگی‬
                                                                        ‫‪.8‬‬                                                                                                                                                           ‫‪.5‬‬                                                     ‫جواد آذر‪ ،‬شاعر‬  ‫‪.2‬‬
                                       ‫آموزشتمبك‬                                                                                              ‫‪ .6‬جلا ‌لالدینتاجاصفهانی‪،‬خواننده‪،‬صاحبشیوه‬                                                                          ‫نی‬  ‫نوازند ٔه‬  ‫حسن كسایی‪،‬موسیق ‌یدان‪،‬‬      ‫‪.3‬‬
   137   138   139   140   141   142   143   144   145   146   147