Page 6 - ماهنامه شماره 23 برای فردا
P. 6
5
مجموعـۀ معـارف و عقاید قبلی فرد اسـت .مـا در واقع ذهن
شخصراازعقایدومعارفجدیدبر فانبارم یکنیم .گمان
م یکنیـمآنچـهمخاطـبمـانـداردمـواردیاسـت کـهفقـط
ازطریـقانتقـالآ نهـابـهحافظـۀاوم یتوانیـمآ نهـارابـهاو
بیاموزیـم؛امـاآنچـهمهـماسـتفهماسـت.ا گر کسـیامری
رافهـموهضـم کـردوآنامـرجـذبوجـوداوشـد،هـرنـوع
فدا کاریوازخودگذشتگیبرایمحقق کردنآنخواهد کرد.
ماتاچیزیرابا گوشتوپوستواستخوانمانفهمنکنیم،
بـرایمحقـق کـردنآنهیچنوعسـرمای هگذارینم یکنیم؛
یعنـینـهوقـتوعمـر،نـهنیـروواسـتعدادهایدرونـیونـه
فرص تهایبیرونی،هی چکدامراصرفنم یکنیم،مگراینکه
باتماموجودضرورتآنرافهم کنیم.مثال:زنان کشورما
ایننکتهرافهم کرد هاند کهبایددرپوشـشخودشـانآزاد
باشـندوچونفهم کرد هاندبااینکه39سـالاسـتباانواع
واقسـامفشـارهامواج هانـد،هنـوز مقاومـتم یکننـدونـه
فقـطعق بنشـینینکرد هانـد؛بلکـهبـه گمانمـنچندین
قدمنسـب تبهسـا لهای60و61پیشرفت هاند.اماهمین
زنـانومـامردهـاآزادیمطبوعـاترافهـمنکردیـم؛بنابراین
وقتیبیهیچحسابو کتابیمطبوعاتمارابستند،هیچ
مقاومتی نشان ندادیم؛ چون آزادی مطبوعات در حافظۀ
مارک ِنچهارمیکحکومتدموکراتیکبودوهنوزدروجود
قان عکنندهبود،التزامنظریوعملیبهآنپیدام یکنی ا گرآمادگی کاملبراییکسیراستدلالینداریم،نباید مـاهضـموجـذبنشـدهبـودوا گرشـدهبـود،هما نقدر که
وا گـردلیـلقان عکننـدهنبـود ،گویـیسـخنینگفت هایـمو کنیم.اینالقاچون دلیلندارد رابه کودکالقا بـسه ُخکننـهی ضـرورتآزادیپوشـشراادرا کم یکردیـم،ضـرورتآزادی
تـوهمچنـانبـهراهخـودتم یرو.هرگزبچ های کـهپدر و کرد.عالوهبراین،از همانابتدا او نفوذ نخواهد مطبوعـاترانیـزادرا کم یکردیـموبـههمـاندرجـهحاضـر
مـادرشبـهایـنروشعمـل کردهباشـند،بیـروناز خانه بـهبچـهیادم یدهد کهقدرت،حقمـ یآورد.قدرتپدر بودیـمبـرایآنازخودگذشـتگیوفـدا کاری کنیم.
حرفزور کسیرانم یپذیرد،ب هصرفاینکهاوقدرتمند حـق «الـف» «ب» اسـت مـ یآورد .کـودک نبایـد هیـ چگاه دائمـ ًا پـدرانومـادرانومربیـانومعلمـانب هجـایاینکـه
است.در غیراینصورت،در آیندهقدرتپدر راباقدرت بـرای قـدرت حـق قائـل شـود ،بـرای اینکه شـخص چون نکاتجدیدبهذهن کودکالقا کنندبایداز کمیتمطالب
رئیسـشمعاوضـهم یکنـدوم یگویـدچـونبایـدسـخن قـدرت پـدری و قـدرت مـادری و قـدرت معلمـی و قـدرت بکاهنـدوبـر کیفیـتهضـموجـذبمطالـبدر مخاطـب
پدرمراب هدلیلقدرتمندبودنم یپذیرفتم،بایدسخن مربـی بـودن و قـدرت رئی سجمهـوری دارد ،پـس حـق پـابفشـارند.ا گـرب هجـایآموختـندهنکتـه،یکنکتهبـهاو
سـخن گفتندارد.حقسـخن گفتنفقطاز آن کسـانی بیاموزیم،چنا نکهباتما ِموجودآنراتصدیق کند ،گمان
رئیسـمراهـمب هدلیـلقدرتمندبـودنبپذیرم. اسـت کـه بـرای سـخن خـود اقامـۀ دلیـل م یکننـد .ا گـر م یکنمبهآنمطلبهمیشهالتزامخواهدداشت.امااین
کسیسخنیم یگویدوازمخاطبپذیرشنم یخواهد، کاررانم یکنیم.فقطبهبچهم یگوییماین کارراباید کردو
ذهن مقدم بر رفتار ا گردلیلهمنداشـتهباشـدبلااشکالاسـت.منخواب این کاررانباید کردوبرایهی چکدامازاینبایدهاونبایدها
دیشبمرابرایشمانقلم یکنموهیچپذیرشیاز شما دلیلنم یآوریمونم یگوییمچه کسانیاینرا گفت هاندوچه
نکتـۀبعـدیایناسـت کهدر تربیتفرزندهمیشـهباید نم یخواهـم،اماب همحضاینکهمطالبۀپذیـرش کردم، کسـانیباآ نهامخالفت کرد هانـدوچرا.
بهایننکتهتوجه کنیم کهاولبایدذهندگرگونشـود شـما بایـد از مـن اثبـات بخواهیـد .ن هتنهـا حـق اخلاقـی
و بعـد رفتـار ،نـه اینکـه اول رفتـار را دگرگـون کنیـم و بعـد مـا ،بلکـه وظیفـۀ اخلاقـی مـا ایـن اسـت کـه ا گـر کسـی از استدلال ،نه تقلید
ذهـن را .وقتـی م یخواهیـم بـه فرزندمـان روش زندگـی مـامطالبـۀقبـول کـرد،مـااز اومطالبۀدلیـل کنیم.همۀ
کـردن را یـاد بدهیـم یک سلسـله اعمـال جوارحـی را به او کسـانی که گمانم یکنندب هسـبباینکهسمتخاصی نکتـۀدیگرایناسـت کهمابایـدنوبـاوگان،دان شآموزان
اکلـقهابـما ا یعکنضـیام.یابـعدمانلصجوورارتحمیبیگهیـگرفدت.ۀمقثاد ًلمامیعیگنوییایعممباالیید دارند،حقدارنداظهارنظر کنندواز دیگرانهممطالبۀ ودانشـجویانرااهلاسـتدلالبار بیاوریمنهاهلتقلید
راسـت گفـت،اینجـابایدسـکوت کـرد،اینجابایدلبخند قبـولم یکننـد،م یخواهنـدسـخنرارد کننـدومعتقـد وتعقـد.ایـنهـمخطـربزرگـیاسـت کـهنوبـاوگانمـارااز
زد و . ...همـۀ آنچـه مـا بـه فرزندمـان م یآموزیـم رفتـار شـوندقـدرت گوینـدۀسـخنجـایدلیـلصـدقسـخن مسـیردرسـتدورم یکنـد.فرزنـدمـنبایدببینـد کهپدر
اسـت و رفتـار یعنـی مجموعـۀ گفتـار و کـردار کـه هـر دو رام یگیـرد؛یعنـیقـدرت گویندۀسـخنم یتواند کمبود ومـادر اوفقـطوقتـیسـخنیم یگوینـد،در برابـرمطالبـۀ
مربـوطبـهظاهـروبیـرو ِنماسـت.بنابرایـنبچـهبـهاین دلیـل را جبـران کنـد .مـا ایـن رفتـار را در سـنین کـم بـه دلیـلنیـزحرفـیبـرای گفتـندارنـد.اینکهپـدر ومـادر به
اوسمـتعنیابراهاطمی یخراسـصدیکـباهاشگدر،رافنتـسارابینبرونـینِقیاوصطیبخقوامهلادب کوهدا. کـودکآموخت هایـم.بـهاو گفت هایمبایدقبول کنی«الف» یفـارزنمــاددرچانیـیـننراالمقا یکگنونیـدمک،ـهدرایواقنـ کعارا راسـباکسنن،وچعــوینازمالِقنـپادیر
ایـن یعنـی آنچـه در فرزنـد مـن مهـم اسـت رفتـار بیرونـی «ب» اسـت ،چـون پـدر م یگویـد .بعدهـا هـم م یگوینـد اندیشـه اسـت کـه از آن بـه «تعقـد» یـاد م یکنیـم .تعقـد
اوسـت ،نـه آنچـه در ذهـن و درون اوسـت .ایـن تلقـی بایـدقبـول کنـی«الف»«ب»اسـت،چـونوزیرم یگوید. یعنی«الف»«ب»است،چونفلانشخصاینرا گفته
نادرسـت نوعـی ظاهرگرایـی در همـۀ مـا ایجـاد م یکنـد؛ راهبازتولیـداسـتبداداز وقتـیبـاز م یشـود کـهمـناولیـن است.اینشخصیاپدر مناستیامادر،معلم،مربی
پـسوقتـیم یخواهیـمدربـارۀخـوببـودنیـابـدبـودن سخنبلادلیلرابهفرزندمبگویم؛زیراقدرتپدر ومادر و استاد من ،یا رئیس دین ،مکتب یا مشرب من یا . ...
کونیدـرمسـ،متعبمـوودل ًانبیاهدچرنسـدرفتنتـباروبدیرنونشـیاخواصسـیتنخاادمص یکدانویرم؛ی قابلتعویضباقدرترئیسادارهووزیرورئی سجمهور بایدهمیشـهآمادهباشـیم کها گرفرزندمان پرسـیدچرا
اماباورفرزانگان،عارفان،بسـیاریاز بنیا نگذارانادیان وقدرترهبر کشوراست.بایدروزاولبهفرزندمبگویماز «الـف» «ب» اسـت ،بتوانیـم بگوییـم «الف» «ج» اسـت و
ومذاهـب،بسـیاریاز فیلسـوفاناخالقدر طـولتاریخ من و مادرت هم هیچ سخنی را بلادلیل قبول نکن .من «ج» «ب» اسـت؛ پـس «الـف» «ب» اسـت .پـس ا گـر دو
و الآن جمـع کثیـری از روان شناسـان تعلیـم و تربیـت ومادرتیاسکوتم یکنیمیاا گرسخنی گفتیم،توحق گـزارۀ «الـف» «ج» اسـت و «ج» «ب» اسـت را در اختیـار
بلکـهوظیفـهداریاز مـامطالبـۀدلیل کنـی.ا گردلیلما نداریـم،نبایـدبـهبچ همـانبگوییـم«الـف»«ب»اسـت.

