Page 19 - ماهنامه شماره 18 برای فردا
P. 19

‫‪19‬‬

‫‪..........................................................................‬‬
‫‪..........................................................................‬‬
‫‪.............................................................................‬‬
‫‪.............................................................................‬‬

‫داشتم؛حتیبعدهازبانانگلیسیهماندورهراتدریس‬                                                       ‫روشـ ‌نفکران کمـی هـم حـرف م ‌یشـنیدند و م ‌یدیدنـد‬                                                                                        ‫رضوانـی‪ :‬یکـی از موضوعاتـی کـه شـما دربـارۀ آن‬
‫کـردم؛بعـداز یـ ‌کتـرماسـتعفادادم‪.‬پسهمـکاریمنو‬                                                 ‫مـردمازچـهم ‌یرنجنـدوبـهچـهدردهایـیمبتلاینـد‪.‬ا گر‬                                                                                          ‫مطالعات گسـتردهوعمیقیداشـت ‌هایدوتأملات‬
‫آقایمصباحدر دوقلمروبود؛یکبهتعبیرخودمصباح‬                                                       ‫مندرمواجههباافرادباخودمعهد کنمآنمیلیرا کهبه‬                                                                                                ‫خـود را نیـز در قالـب سـخنران ‌یها و جزواتـی ارائـه‬
‫در مقدمۀبعضیاز کتا ‌بها‪،‬تنظیمونگارشآثار ویکی‬                                                   ‫سـخن گفتندارمنصفوآنمیلیرا کهبه گوش کردن‬                                                                                                    ‫کرد ‌هایـدموضـوعمعنـایزندگـیاسـت؛موضوعـی‬
‫همتدریسدرمؤسساتآموزشی کهزیرنظرایشاناداره‬                                                       ‫دارمدوبرابـر کنـم‪،‬خیلـیوضعمـانبهتـرم ‌یشـود‪.‬‬                                                                                               ‫کـه ب ‌هزعـم شـما مـورد غفلـت واقـع شـده اسـت‪.‬‬
                                                                               ‫می‌شد‪.‬‬          ‫داسـتانپور‪ :‬شـما دوران مختلفـی در زندگـی‬                                                                                                   ‫م ‌یخواسـتم از معنـای زندگـی بـرای شـخص‬
‫داسـتانپور‪:‬تنظیم کهم ‌یفرماییدمستد ‌لسـازی‬                                                     ‫داشـت ‌هاید و خودتـان آن را بـه پنـج دوره تقسـیم‬
‫دقیقـ ًهاـ‪،‬ممبوسدت؟ندسـازی و مستد ‌لسـازی‪ .‬هی ‌چکـدام از‬                                       ‫کرد ‌هاید‪.‬مقطعیبوده کهباآی ‌تاللهمصباحیزدی‬                                                                                                                   ‫مصطفـی ملکیـان بپرسـم‪.‬‬
                                                                                               ‫کارم ‌یکردید کهدررسان ‌ههابهآنپرداختهنشده؛‬                                                                                                 ‫همانچیزی کههمیشه گفت ‌هام؛ا گردوچیزدرزندگ ‌یام‬
‫کتا ‌بهاییرا کهشمادرمنابعومآخذاینآثارم ‌یبینی‪،‬‬                                                 ‫دربـارۀ آن مقطـع و همـکاری خـود با آقای مصباح‬                                                                                              ‫نباشـد‪ ،‬زندگـی دیگـر برایم معنـا نـدارد‪ :‬در درجـۀ اول باید‬
‫کـخروددمآ؛قامثای ًلموقصتبـایحیجزادمعـیهروجتوارعیـنکخارزدندید؛دگهاهمقـهررآامنتندرریجوعس‬                               ‫یـزدی توضیـح دهیـد‪.‬‬                                                                                                  ‫بتوانـم درد و رنجـی را کاهـش دهـم و در درجـۀ دوم ا گـر‬
                                                                                               ‫سال‪ 1358‬کهواردحوزۀعلمیۀقمشدمباآقایمصباح‬                                                                                                    ‫حقیقتیبهذهنمرسید‪،‬آنرابه گفتۀخودموبهدست‬
‫شـد‪،‬آقـایمصبـاحفقـطتوجهشـانبـه کتـابجامعـهو‬                                                    ‫تمـاس داشـتم‪ .‬البتـه از قبـل از سـال‪ 58‬هـم ب ‌هواسـطۀ‬                                                                                      ‫خـودمبـادیگـراندر میانبگـذارموبهقولشـماجوانان‬
‫تاریخدر سلسلهجها ‌نبینیاسلامیآقایمطهریبود؛‬                                                     ‫یکـیاز برادرانـم‪ ،‬کـهشـا گردیایشـانرام ‌یکـرد‪،‬بـاآقـای‬                                                                                     ‫ِشـیر(‪ )share‬کنـم‪.‬تنهـاد ‌لخوشـیمندرزندگـیایندو‬
‫امـاا گـر کتـابراببینیـدمتوجـهم ‌یشـویدبـه کتا ‌بهـای‬                                          ‫مصبـاحآشـنایی ک ‌موبیـشودورادوریداشـتم؛علاو ‌هبـر‬                                                                                          ‫موضـوع اسـت و چیـز دیگـری سـراغ نـدارم‪ .‬نظری ‌ههـای‬
‫زیادیاز غربیانارجاعشـده کهای ‌نها کار شـخصبنده‬                                                 ‫اینکـه آقـای مصبـاح و پدر من در دوران تحصیل پـدرم در‬                                                                                       ‫مختلـفمعنـایزندگـیراهمم ‌یدانم؛ولیفقـطایندو‬
‫بـود؛ در فلسـفۀ اخالق هـم بـه همیـن صـورت؛ بنابرایـن‪،‬‬                                          ‫حوزۀ علمیه با هم آشنایی و دوستی داشتند‪ .‬از سال‪58‬‬                                                                                           ‫مـوردرامعن ‌یدهنـدهبـهزندگـیخـودمم ‌یدانـم‪.‬مـنبـه‬
‫ا گـر مـراد از شـا گردی آقـای مصبـاح چیـزی اسـت کـه در‬                                         ‫کپـیـهدمـا کـنردسـام؛کولـنقییمکـشـیادزمن‪،‬کتاتمــای کـسنهزکدایما ًلکبداربآـقـاراۀآیمندصوبرااحن‬                                              ‫ایـنجملـۀعیسـیایمـا ‌ندارم کـهحقیقـتتـورانجـات‬
‫حوز ‌ههـایعلمیـهمتعـارفاسـت‪،‬مـنتکذیـبم ‌یکنم؛‬                                                                                                                                                                                             ‫خواهـدداد‪.‬انسـاننـهبـادروغوتوهـموفریـب‪ ،‬کهفقط‬
‫جزدر عل ‌مالنفساسـفار کهمنسـر کلاسایشـانبودم‪.‬‬                                                  ‫منتحریفشدهاستوب ‌هدروغ گفتهشدهایناست که‬                                                                                                    ‫بـاحقیقـتنجـاتم ‌ییابـد‪.‬البتههیچحقیقتینیسـت‬
‫نکتـۀ دوم اینکـه آقای مصبـاح در آن زمان‪ ،‬به تعبیـر الآن‬                                        ‫گویـامـندرآندورانشـا گردیآقـایمصبـاحرام ‌یکردم؛‬                                                                                            ‫که در ابتدا تلخ نباشد؛ حقیقت دارویی تلخ است‪ .‬اینکه‬
‫شـما«فرقـه»‪،‬ولـیمـناینلفظراقبولنـدارموم ‌یگویم‬                                                 ‫درحال ‌یکـه مـن فقـط و فقـط «عل ‌مالنفـس اسـفار» را در‬                                                                                     ‫بدانیـدانسـانموجودیتنهاسـتیـاعدالتهیـ ‌چگاهبه‬
‫ایشـانحـوزهومحفلیداشـتند کهمعـروفبودبـهحوزۀ‬                                                    ‫جلسـاتدرسایشـانشرکت کردم‪.‬هی ‌چوقتغیرازاین‬                                                                                                  ‫معنـایحقیقـ ‌یاشنم ‌یتوانـدتحقـقیابـد‪،‬ای ‌نهاهمه‬
‫مصباحیـون‪ .‬مـن در عین اینکه بـه آقای مصباح نزدیک‬                                               ‫درسصدرایشـیرازی‪،‬شـا گردیمصباحرانکردم‪.‬بله‪،‬‬                                                                                                  ‫تل ‌خانـد؛امـاحقیقـتوقتیواردوجودتوشـد ک ‌مکـمآثارو‬
‫بودم‪،‬هی ‌چگاهعضوحوزۀمصباحیوننبودم؛برادرخودم‬                                                    ‫مـندو کاردیگـرانجـامدادم کـهبـهآقـایمصبـاحمربوط‬
‫بـود‪،‬ولـیمـنخیـر‪.‬هی ‌چوقت کسـیبهمننگفـت کهتو‬                                                   ‫اسـت‪ :‬یکـی اینکـه مـن مـدت مدیـدی آثـار آقـای مصبـاح‬                                                                                        ‫برکاتـشرام ‌یگـذاردوتأثیـرخـودشرانشـانم ‌یدهـد‪.‬‬
‫از مصباحیونـی؛امـادرواقـعمـنب ‌هجهـتسـهویژگـیبـه‬                                               ‫گفته‬   ‫راشـ‪،‬بـدههتاعسبـیـرت‪ ،‬نیـکـگاهر گاشهویتنهظمیـدرمممق ‌یدکـمر ‌هدهـما‪ .‬میعآمـنآوثل ًاار‬                                               ‫رضوانی‪:‬شمادریکیازصحب ‌تهایخودوظیفۀ‬
‫شـخص آقـای مصبـاح علاقـه داشـتم‪ .‬م ‌یگویـم علاقـه‬                                              ‫آقـای‬                                                                                                                                      ‫نرـداونهشـسدـنتف‌لن‌هکایگرـاردانونرگاتفتتجـق ّ‌هلادییـدد‪،‬لکنـمهـهرماردنن‌لتنهگوـدرتا ‌قلنرنیگـتررامـنحدقسـین ّ‪،‬نقـتنـم‪،‬ته‬
‫داشـتموتأ کیـدم ‌یکنـممـنهیـ ‌چگاهمریدآقـایمصباح‬                                               ‫مصبـاح درسـی را طـی چنـد جلسـه م ‌یگفتنـد؛ صـورت‬                                                                                           ‫د ‌لنگـرانفرهنـگونهد ‌لنگرانهیچامرانتزاعی‬
‫نبـودم‪.‬مریـدهی ‌چکسنبودمدر طولعمرم‪،‬چهشـرقی‬                                                     ‫شـفاهیب ‌هصـورتنوشـتاریتبدیـلم ‌یشـدوب ‌هصورت‬                                                                                              ‫از ایـن قبیـل‪ .‬مـن د ‌لنگـران انسـا ‌نهای گوشـت‬
‫چـهغربـی‪،‬چـه کهنهچهنو‪.‬جهتاولعلاقـ ‌هامبهآقای‬                                                   ‫اکمیــتاابدنۀمیـتخوـادادومیخـدرانامم‪،‬خب‌یـتکایـراافدرزمموـ؛دم‌هنثقلهـًااریافررامیسک‌یوگهرمفیـعمامرتکوول ًاسمـیکـنسامزمهم‪،‬مججنابمـمووعدع‪،‬ه‬  ‫و خـو ‌نداری هسـتم کـه م ‌یآینـد‪ ،‬رنـج م ‌یبرنـد و‬
‫مصبـاحایـنبـود کهتاجایی کهمناطلاعداشـتمیگانه‬                                                                                                                                                                                              ‫م ‌یرونـد‪ .‬حـال بـرای خواننـدگان ماهنامـۀ بـرای‬
‫روحانـ ‌یایبـود کـهدر آنزمـان‪،‬در دهـۀ‪،50‬بـهضـرورت‬                                                                                                                                                                                         ‫فـردادرجهـت کاسـتنرنـجخودشـانوبقیـهچـه‬
‫یادگیـری علـوم و معـارف غربـی توجـه داشـت و تأ کیـد‬                                            ‫و تاریخ در قرآن‪ ،‬فلسفۀ اخلاق‪ ،‬حقوق در قرآن‪ ،‬سیاست‬
‫داشـت طالب بایـد علـوم و معـارف غربـی را یـاد بگیرنـد‪،‬‬                                         ‫در قـرآنو‪....‬در ایـن کار گاهـیحجـمنوشـتۀمـنچهـار‬                                                                                                                     ‫توصیـ ‌های داریـد؟‬
‫ایـنبـرایمن کههمیشـهمجـذوبفرهنـگونهتمدن‬                                                        ‫مـن آن نوشـت ‌هها را‬  ‫تـما پجـنـددًجابترنابـظریـمـامدمۀ ‌یکخــرادم امولویـمهعبـمـوودل ًا‪.‬‬                                                  ‫ا گرسخن گفتنمانرابهنصفبرسانیمو گوش کردنمان‬
‫غربـی بـودم‪ ،‬علاق ‌هبرانگیـز بـود‪ .‬البتـه شـکی نیسـت کـه‬                                       ‫بـه کتا ‌بهـای زیـاد‬                                                                                                                       ‫رادوبرابـر کنیـم‪،‬مـن گمـانم ‌یکنـم کهخیلی کارمهمی‬
‫کسـی مثـل آقـای مصبـاح غر ‌بشناسـی م ‌یکـرد فقـط‬                                               ‫دیگـری هـم بـرای تکمیـل بحـث رجـوع م ‌یکـردم‪ .‬کار‬                                                                                          ‫انجا ‌مشـده اسـت‪ .‬متأسـفانه مـا بیشـترین عشـق را بـه‬
‫بـرایغر ‌بسـتیزی؛امـاب ‌ههرحـالمقدمـۀغر ‌بسـتیزی‬                                               ‫فدیرهگـنر اگیـین«ببـاقورادل کعـلـهودمر»مؤوسبعســدًۀا«ددرر راهصـحوـرقت»‪،‬تدرحومؤ‌لیسافتســۀۀ‬                                                 ‫سـخن گفتـنو ک ‌متریـنعشـقرابـهشـنیدنداریـم‪.‬من‬
‫غر ‌بشناسـیبود کهآنراهیچروحانیدیگریدر حوزه‬                                                                                                                                                                                                ‫بهخودمودیگرانتوصیهم ‌یکنم کهبیشترحرفمردم‬
‫تجویـزنم ‌یکـرد‪.‬آقـایبهشـتیدر همـانزما ‌نهـاچـهدر‬                                              ‫مؤسسـ ‌های‌کـه شـد مؤسسـۀ آموزشی‪-‬پژوهشـی «امـام‬                                                                                            ‫رابشـنویم‪،‬نهاینکهحرصوولعداشـتهباشـیمبرایشان‬
‫تهـران چـه در قـم‪ ،‬طالب را برای یادگیری علـوم و معارف‬                                          ‫خمینـی»تدریـسم ‌یکـردم‪.‬مـوادی کـهدرسمـ ‌یدادم‬                                                                                              ‫صحبـت کنیـم‪.‬مـنیـکشـوخیبـاخـداهمبکنـم‪،‬فکر‬
‫جدیـد غربـی ترغیـب م ‌یکردنـد؛ ولـی ایشـان شـخصیت‬                                              ‫شاملزبانانگلیسی‪،‬تاریخ کلاماسلامی‪،‬فلسفۀدین‪،‬‬                                                                                                 ‫م ‌یکنـمخـداهـما گـر کمیبیشـترحـرفمـارام ‌یشـنید‪،‬‬
‫مسـتقری در حـوزۀ علمیـه نبودنـد‪ .‬در مدرسـۀ منتظریـه‬                                            ‫فعللـوسـمفانۀ اسـخانالیقو‪،‬اتاحرتیـمـخال ًفالیسکــفیۀدغـورعنبـووارنو دیشگـترحمقیـ‌یشـقددر‪.‬‬                                                  ‫شـاید وضـع مـا بهتـر از ایـن بـود‪ .‬ا گـر پیامبـران خـدا و‬
‫بودند‬  ‫یکـاهحوزقاانـنیتۀ قعلمم‪ ،‬آق‌یاشـیا بنهبیـشتیش اوز بمقیصـبهابـحوددوو اتچفهارقـ‌ًهاا دیر‬                                                                                                                                             ‫بنیا ‌نگـذاران ادیـان و مذاهـب و عارفـان و فیلسـوفان و‬
‫تقابل‬                                                                                          ‫سـالاول کـهمـنواردقـمشـدم‪،‬دورۀسـومدر مؤسسـۀ‬                                                                                                ‫متفکـرانومصلحـاناجتماعـیحرفمخاطبانخـودرا‬
‫حـادیبـاهـمبودنـد‪.‬تنهـاروحانـیدر حـوزۀعلمیـه کـه‬                                               ‫راه حـق برگـزار م ‌یشـد و دانشـجو م ‌یپذیرفتنـد‪ ،‬در آن‬                                                                                     ‫بویضـشـتعردبنیـشـانخونیلـدویکبهمتتـررابـزاایآ ‌ننهـشاـوحدر‪.‬مـفابازنمنرـوزد‪،‬هفواکقرع ًام ک‌یکسـنیم‬
‫دوسـت داشـتند طالب بـا فرهنـگ غربـی آشـنایی پیـدا‬                                              ‫دورهمنوبرادر کوچ ‌کترم‪،‬محمدباقر‪،‬برای اینکهوارد‬                                                                                             ‫کـه حرفمـان را بشـنود نداریـم‪ .‬مـا نیـاز داریـم کـه بیشـتر‬
‫کننـد‪ ،‬آقـای مصبـاح بودنـد و مـن از ایـن ویژگـی ایشـان‬                                         ‫دورۀآموزشـیآقـایمصبـاحشـویموبـاایشـاندور ‌هایرا‬                                                                                            ‫حرفمـانشـنیدهشـود؛ولـیآقایـانفکـرم ‌یکنندمـاباید‬
‫بسـیار لـذت م ‌یبـردم‪ .‬دومیـن عامـل علاق ‌همنـدی مـن‬                                           ‫ابمـگاذمرـانینـیم ا ‌کمتـترحـماکـنهردافتدـیـمم‪،‬ودیهـدرمدکـوههـاصملپًابذـیرارفتیـمهنشـمدفییم؛د‬                                              ‫فقطحر ‌فشـنوباشـیم‪.‬مابایدباتماموجودوباحضور‬
‫بـهایشـانایـنبـود کـهآقـایمصبـاحدر آنزمـانخیلـی‬                                                                                                                                                                                           ‫قلـبم ‌ینشسـتیمپایحـرفمـردم؛اینمردمازهمسـر‬
‫از جالل و جبـروت و جـاه و مقامـی کـه حـول روحانیـون‬                                            ‫نیسـت‪.‬در آنترمآقایمصباحهی ‌چکداماز مواددرسـی‬                                                                                               ‫و فرزنـدان مـن شـروع م ‌یشـوند تـا فالن رجـل سیاسـی‬
‫بـود کنـارهم ‌یگرفـت‪.‬آقـایمصبـاح کسـینبـود کهشـأن‬                                              ‫راتدریـسنم ‌یکردنـدوتدریـسبهعهدۀدیگرانبـود‪.‬آن‬                                                                                              ‫و فالن شـهری و فالن روسـتایی و فالن زن یـا مـرد یـا‬
‫روحانـیبـرایخـودشبتراشـد؛خیلیسـاد ‌هتررف ‌توآمد‬                                                ‫آترنممبرواادیخمامن راهیقبلچ ًاسخووادندی نه بداودشم؛تت؛حمصنیلخاودتمدبانسشیاگراهی ایز‬                                                        ‫پیـروجـوانوهمـهوهمـه‪.‬مـامتأسـفانه کمتـر کسـیرا‬
‫م ‌یکـرد؛سـاد ‌هتربـاطالبتمـاسداشـتوبـرایمن‪ ،‬که‬                                                                                                                                                                                           ‫داریـم کـهحر ‌فهایمـانرابشـنودوا ‌یکاشروحانیـونو‬
   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24