Page 94 - ماهنامه شماره 23 برای فردا
P. 94

‫‪93‬‬

 ‫فیلمخشتوآیینه‬                                             ‫پاسـبان م ‌یگویـد خطرنـا ک اسـت‪ .‬شـاید اعـدام شـده‬                                                         ‫از آثار گلستان‬
                                                           ‫اسـت‪،‬امـانویسـندهتکلیـفرامشـخصم ‌یکنـدوخـود‬
‫بی‌ریشـه‪ ،‬گل‌هـای سـم‪ ،‬همـه رفتنـد‪ ،‬کنـده شـدند‬            ‫هـم م ‌یدانـد کـه تـا زمانـی کـه مـا تماشـا گر ویران ‌یهـای‬                           ‫ازآ ‌نجا کهآثار پربار گلستانبسیار گسترد ‌هاندودر طول‬
‫و در بخـار فسـاد محیـط خـود مردنـد‪ .‬ا کنـون دیگـر‬          ‫جامعهوخودهستیمو کارینم ‌یکنیم‪،‬امیدرستگاری‬                                             ‫زمـان در انتشـارات گونا گـون داخلـی و خارجـی منتشـر‬
‫دور‪ ،‬دور خالـص و محـض لجـن شـده اسـت‪ .‬لجـن‬                                                                                                       ‫شد ‌هاند‪،‬جم ‌عبندی کاملوبدوننقصتمامیآثاروی‬
‫بـه حالـت خالـص‪ ،‬لجـن بی‌شـکل و به‌ظاهـر غیـر از‬                                                 ‫نم ‌یرود‪.‬‬                                       ‫کار سـاد ‌هاینیسـت‪ .‬گاهینحوۀانتخابداسـتا ‌نهادر‬
                                                           ‫«ی ‌کشـبصـدایتیـروتفنـگاز دور‪،‬از سـمتحاشـیۀ‬                                           ‫یک انتشـارات با انتشـارات دیگر متفاوت اسـت‪ .‬بدیهی‬
                             ‫لجـن‪( ».‬ص ‪)166‬‬                ‫شهردرجنوببرخاستوهیزیادترم ‌یشد‪ .‬گفتندایل‬                                              ‫است کهمقالاتویادنام ‌هنویس ‌یهایویبیروناز این‬
‫کمتـرنویسـند ‌هایم ‌یتوانـدچون گلسـتانبـانمادهای‬           ‫قشـقاییاسـت‪ .‬گفتنـدضددولـتاسـتوقصدتصرف‬
‫بکروبدیع‪،‬فضایاختناق‪،‬تصادف‪ ،‬کشتن‪،‬مهاجرت‪،‬‬                    ‫شـهر را دارنـد‪ ]...[ .‬آن شـب تـا صبـح تیـر در م ‌یرفـت‪ .‬تـا‬                                                            ‫فهرست است‪.‬‬
‫کندهشدنآ ‌نها کهم ‌یتوانستندویأسوناامیدیبعد‬                ‫اینکـه کـمشـدودیگرتمـامشـد‪]...[.‬فردامـندیربیدار‬
                                                           ‫شدم‪ .‬گفتندجنگدیگرتمامشد‪.‬دولتبرد‪،‬ایلهم‬                                                           ‫آثار سینماییابراهیم گلستان‬
   ‫از کودتارابهاینتلخیوالبتهزیبابهتصویربکشد‪.‬‬
      ‫«[‪ ]...‬گفتممنعباسرادیدم کهزیراتولرفت‪.‬‬                                              ‫برگشـت‪( ».‬ص ‪)16‬‬                                                  ‫‪-1‬خانهسیاهاست(باهمکاریفروغفرخزاد)‬
                  ‫گفتازبستخسبودب ‌یانصاف‪.‬‬                  ‫وشکسـت کـهبیایـد‪،‬سـرکوبم ‌یآیـدوزنـدانوآنوقت‬                                                                          ‫‪-2‬از قطره تا دریا‬
                                                           ‫خلوتـی پیـدا م ‌یشـود بـرای شـکنجه و خالـی کـردن‬
‫گفتـمحیفـشبـود‪ .‬گفـتآبـروم ‌یبـرد‪.‬زبـروزرنـگبـود‪.‬‬          ‫د ‌قدل ‌یهـایمانـدهدر ضمیـرحا کـماز تـرسولرزهایـی‬                                                                ‫‪-3‬موج و مرجان و خارا‬
‫جوشـشداشـت‪.‬سـالمبود‪.‬ا گرم ‌یمانداسبابدردسر‬                                                                                                                                    ‫‪-4‬تپ ‌ههایمارلیک‬
                                                                                ‫کـه از شکسـت داشـته اسـت‪.‬‬                                                                    ‫‪-5‬گنجین ‌ههایگوهر‬
             ‫م ‌یشـد‪.‬بـامـامخالـفبـود‪(».‬ص‪)192‬‬              ‫کـ«[ه‪..‬ر‪.‬و]یششـبسطانز َگنیْشـندوشخـییرولسبولـوهد‪.‬پبراوکهنـادیهبگـنوددابـابغولنظفتتیی‬                                     ‫‪-6‬خرا ‌بآباد‬
‫گلستانبعداز کودتا‪،‬فضایبستۀ کشوررا‪ ،‬کهبهزندان‬               ‫برنـده زیـر مـه لخـت مانـده بـود‪ ]...[ .‬از خـواب منـگ و‬                                                                ‫‪ -7‬خرمن و بذر‬
‫م ‌یمانـدوسـرکوباختنـاقدر هم ‌هجـاحک ‌مفرماسـت‪،‬‬            ‫پرعـرقعصـرپاشـدم‪.‬عبـاسراصـدا کـردم‪ .‬گفتنـدمرده‬                                                                         ‫‪-8‬دریا(ناتمام)‬
                                                           ‫است‪]...[.‬همسایه گفت‪:‬فحشنده‪.‬بیچارهمرد‪.‬زیر‬                                                                           ‫‪-9‬فیلمخواستگاری‬
                        ‫ای ‌نگونه توصیف م ‌یکند‪:‬‬           ‫اتـول رفـت‪ .‬نزدیـک ظهر دم رسـتوران به ماشـین خورد‪.‬‬                                                                   ‫‪-10‬خشتوآیینه‬
‫«مـن امشـب از پنجـره شـط را نم ‌یبینـم‪ .‬امشـب ایـن‬         ‫بـا نیشـخند و پا ‌یبرهنـه‪ -‬کـه گفتنـد در چـرخ ل ‌هشـده‬
‫پنجـره ب ‌یفایـده اسـت‪ .‬وقت ‌یکـه شـط پنجـره پوشـیده‬       ‫چنـدان چپیـده بـود کـه آن را بـا اره و چکـش از آهـن‬                                   ‫‪ -11‬اسـرار گنـج درۀ جنـی (برگرفتـه از کتـاب گلسـتان بـه‬
‫اسـت‪ ،‬وقت ‌یکـه پشـت پنجـره چیـزی نیسـت‪ ،‬وقت ‌یکـه‬                                                                                                                                   ‫همیـن نـام)‬
‫چشـم نم ‌یبینـد‪ ،‬یـک پنجـره چـه فایـد ‌های دارد؟ مـن‬                     ‫شکسـته درآوردنـد‪( ».‬ص ‪ 128‬و ‪)129‬‬
‫شطم ‌یخواهمروشن‪.‬منچشمم ‌یخواهمبینا‪.‬شط‬                      ‫«در روی ایـن مـرداب حـالا نوبت بـه لخته‌های لجن‬                                                         ‫برخیاز ترجم ‌هها‬
‫وقتیروشنشدمنبهفکرپنجرهم ‌یافتم‪(».‬ص‪)168‬‬                     ‫می‌رسـد‪ .‬گلـه‌ای قـارچ‪ ،‬گل‌هـای نیلوفـر‪ ،‬گل‌هـای‬
‫در مدومها گرچهب ‌هطور فیزیکیبافضایزندانروب ‌هرو‬                                                                                                      ‫کشت ‌یشکست ‌هها(‪5‬داستان)انتشاراتآ گاه(‪)1356‬‬
‫نم ‌یشـویم‪،‬در بیشـترنمادواسـتعار ‌ههازندانوزندانی‬                                                                                                ‫زندگیخوشو کوتاهفرانسیسمکومبر(معرفیوترجمه‬
‫را احسـاس م ‌یکنیـم و ده ‌نکجـی غیرمسـتقیم راوی‬
                                                                                                                                                                  ‫چندداستاناز ارنستهمینگوی)‬
                      ‫داسـتانرابـهآنم ‌یبینیـم‪.‬‬                                                                                                                         ‫هلکبریفین(مارکتواین)‬

                          ‫آذر ماهآخرپاییز‬                                                                                                          ‫دونژواندرجهنم(ترجمۀنمایشنامۀجورجبرناردشاو)‬
‫آذر‪ ،‬مـاه آخـر پاییـز از هفـت داسـتان تشـکیل شـده کـه‬
‫مسـتقیم و غیرمسـتقیم بـا یکدیگـر ارتبـاط موضوعـی‬                                                                                                                     ‫داستان و رمان‬
‫و درو ‌نمایـ ‌های دارنـد‪ .‬بیشـتر ایـن داسـتا ‌نها دربـارۀ‬
‫ادبیـاتزنـدانومقاومـتمردمدر برابرسـلطۀحکومت‬                                                                                                      ‫آذر‪ ،‬مـاه آخـر پاییـز (‪ 7‬داسـتان)‪ ،‬انتشـارات بازتا ‌بنـگار‬
‫جابرانهاسـت‪.‬در داسـتا ‌نهایاینمجموعه‪ ،‬گلسـتان‬                                                                                                                                    ‫تهـران (‪)1388‬‬
‫از زبانشخصی ‌تهایداستا ‌نها‪،‬از زندانست ‌مشاهی‪،‬‬
‫ظلـموبیـدادخا ‌نهـا‪،‬مقاومـتزندانیـان‪،‬فقـرونـداری‬                                                                                                                          ‫شکارسایه(چهارداستان)‬
‫خانواد ‌ههـای زندانیـان سیاسـی و شـکنجه و اعـدام‬                                                                                                                              ‫جوی و دیوار و تشنه‬
‫زندانیـانم ‌یگویـدودر خوانندهه ‌مذا ‌تپنـداریودرکی‬
                                                                                                                                                   ‫اسرار گنجدرهجنی‪،‬انتشاراتبازتا ‌بنگارتهران‪1381‬‬
                           ‫عمیـق ایجـاد م ‌یکنـد‪.‬‬                                                                                                            ‫مدومه‪،‬چا ‌پخانۀمیهنتهران(‪)1348‬‬
                                                                                                                                                                                         ‫خروس‬

                                                                                                                                                 ‫نامـه بـه سـیمین بـه همـت عبـاس میلانـی‪ ،‬انتشـارات‬
                                                                                                                                                                               ‫بازتا ‌بنـگار تهـران‬
                                                                                                                                                                                   ‫مختاردرروزگار‬

                                                                                                                                                                              ‫َمدو ِمه‬

                                                                                                                                                 ‫مـد و مـه در کنـار بـوف کـور هدایـت‪ ،‬شـازده احتجـاب‬
                                                                                                                                                 ‫گلشـیری و جـای خالـی سـلوچ دول ‌تآبـادی‪ ،‬ب ‌یتردیـد‬
                                                                                                                                                 ‫یکـی از چهـار سـتون مانـدگار و رشـ ‌کانگیز ادبیـات‬
                                                                                                                                                 ‫داسـتانی معاصـر ایـرا ‌ن اسـت و داسـتا ‪‎‬نهای بسـیاری‬
                                                                                                                                                 ‫بـا الهـام از آ ‌نهـا نوشـته شـده اسـت کـه بعضـی از آ ‌نهـا‬

                                                                                                                                                               ‫تاانـداز ‌های نزدیـک بـه همـان آثارنـد‪.‬‬
                                                                                                                                                 ‫گلستاندر مدومهفضایاختناقوسرکوبدهۀچهل‬
                                                                                                                                                 ‫رابـافضـایپلیسـیوزنـدانوشـکنجهنشـانم ‌یدهـد‪.‬‬
                                                                                                                                                 ‫از شـطبوگرفتهم ‌ینویسـد‪.‬از سـرزمیندجالورجال ‌هها‬
                                                                                                                                                 ‫سـخن م ‌یرانـد‪ .‬یـأس و د ‌لمردگـی بـا نوعـی نهیلیسـم و‬
                                                                                                                                                 ‫ناامیدیبرمدومهسایهم ‌یافکند‪.‬عباسمردهاست‪.‬‬
   89   90   91   92   93   94   95   96   97   98   99