Page 97 - ماهنامه شماره 23 برای فردا
P. 97
شمار ٔهبیستوسوم96
آذر مـاه 1397
تقدی ِرهبوط
نگاهیبه جهانداستانیشهریار مندن یپور در «آبی ماورایبحار»
خونـش را بگیـرم .از لای انگشـ تهایم مـ یزد بیـرون و یـک واقعـۀ طبیعـی در کارنامـۀ مندن یپـور اسـت ،یعنـی «تقدیـر» در آثـار داسـتانی شـهریار
م یرفتزیرناخ نهایم.سـاع تهابعد کهمجبور شـدم زلزلـه؛ روایـت مانـدگاری و تنهایـی شـخصیت داسـتان بـا مندن یپـور سـابق های طولانـی
غـحـذادبخـسبـورزمن،غـدیـذادمخـوخـرودمنی،ـانســیها؟ه»،ازیـیـرننااتفخـا نقهعایـینـمًامهانمداه.ن آوارهـای ب هجامانـده در زندگـی و در روح و روانـش .در دارد؛ م یتـوان ر ِدپـای نشـان ههای
صحنـ های اسـت کـه در داسـتان «فص لهـای بـرزخ» از مجموعـه داسـتان دومـش« ،هشـتمین روز زمیـن» ،در ایـن تقدیرگرایـی را از اولیـن
مجموعـه داسـتان سـوم مندن یپـور« ،مومیـا و عسـل»، داسـتانی بـه همیـن نـام ،روی دیگـری از قهـر طبیعـت داسـتا نهایش دنبـال کـرد تـا
بـرایسـروانمینـارخم یدهد؛انگار کـهخو ِدمندن یپور رخ م ینمایانـد :سـیل ،بـاران ب یوقفـ های کـه هم هجـا مهدیوحید رسـید بـه آخریـن اثـر داسـتانی
« ...بـالای پسـتان دید هبـان را چسـبیده .خـون از لای را فرا گرفتـه و راویانـی کـه بـرای کمـک م یرونـد ،خـود دستجردی چا پشـد هاش(برایبزر گسـالان)
انگشـ تهایشبیرونم یزده،وقتیسـربازهایبهداری گرفتـار م یآینـدمیـانمردمـی که گوییبارانمسخشـان در ایـران،یعنـیمجموعهداسـتان
رسـید هاند».وبعـد«...سـرنهـار همی نکـهسـروانلقمـه کـرده اسـت ...« :یعنـی مکافـات بـرای مـا سـه نفر اسـت و «آبیماورایبحار».نکتۀمه ْمنگاه
گرفـت،چشـمشافتـادبـهزیـرناخ نهایـش؛سـیاهبـود، ا گـر کسـیبایـدچیزیبفهمدماهسـتیم؛وگرنههـرروزه، متفاوتاوبهاینامردربره ههایزمانی گونا گوناست؛
نخهشـسـکیایهد،هبســور ِدخ.لقسـیمـاهه.رااخنودانخـدیتدزهبمایـننلاوازینساـنخگرنبهیـایرونش در ایـن دنیـا خیلـی از ایـن اتفا قهـا م یافتـد و خیل یهـا آنجا کهم یتوانب هوضوحتغییرماهوینگاهاورااز زمان
رفت(».ص)189وتقدی ْرهمانناصراست؛سربازعراقی نفلـهم یشـوندوهی چکـسوهیـچقاعـد هاینیسـت کـه چـاپ اولیـن مجموعـه داسـتانش ،یعنـی «سـای ههای
کـهاز جبهـۀخـودیفـرار کـردب هسـویجبهـۀدشـمن،با توجیهـیداشـتهباشـد،یـاتضمینـی کـهایـنآخـر یاش غـار»در سـال1368تـاآخریـنآ نهـا،یعنـی«آبیمـاورای
پارچـ های سـفید در دسـت ،و گیـر افتـاد وسـط میـدان باشـد(».ص...«،)58بـههـرحـالمـاوآ نهاغافلیم که بحـار» در سـال 1382دیـد .در اولیـن داسـتانش یعنـی
جنگپشتتخت هسنگیو«نهراهپسداشت،نهپیش بلـعبـهپایـانرسـیدهورانـدهشـد هایمبهمرحلـۀهضمو سـای ههایغـار از زبـانشـخصیتاصلـیداسـتان،آقـای
و دو طرفـش جنـگ بـود بـدون اینکـه بخواهـد( ».ص آباز آبتکاننخورده(».ص)70یا«منمتحی ِرآنمرد فروانـه،م یشـنویم کـه«خـبجامعـهیعنیچه؟انسـان
)190وسربازانی کهبادیدنناصرانگار عاقبتخودشان هسـتم.ا گـرمـامزاحمشنشـویم،آ نطور کـهبابچ هاش در مقابـل یـک عمـل انجا مشـده ،همیـن!» (ص )5و یـا
روب هرویشـانباشـد،از آنپـسسـعیدر بـهبـازی گرفتـن بـالایدرختچسـبید هاند،میلیو نهاسـالپیـشرابه بعدتـر« ،مـا غافلگیـر شـدیم ،حتـی بـه دسـت خودمـان.
تقدیرم یکنند«:تو کهناصریکسالجلوتنبودهچه امـروزوصـل کرد هانـد،بـدونهیـچشـکایتیـااعتراضـی. آاسنـتمـغفنارنبـیو!دچمـ،هنـاهسـآتندلمـالِنیق!ب»ـ(ل وصنـ11ه)آوانیـمـ ِننمبواعـجد.هـهچـبـها
م یفهمـیسـرگرمیمایعنیچـه.تازهاینبازینیسـت. تمامشـان همی نطـور آرام هسـتند .فریـاد نم یکشـند. تقدیردر آثار اولیههموارهبامؤلفۀتنهاییهمراهاست.
امتحاناست.ضامننارنجکرام یکشیمونارنجکرا کسیراصدانم یزنند.دستوپیراهنتکاننم یدهند. عک سالعملانسا نهادر حصار تنهایی:پیرمردی کهبا
بااهرممانعضاربتویدستنگهم یداریمببینیم کی ماتچمباتمهزد هاند؛ ِگلرویتنشانماسیدهوبه َمد رفتـنزنـشپنـاهمـ یآوردبهتفحـصدر زندگـیحیوانا ِت
بیشتردوامم یآورد(».ص)192با گذرزمان،جنازۀناصر با غوحـشروبـ هرویخانـ هاش،حسـود ِیمـردیتنهابه
آنروبـ هروم یشـودنمـادیاز وضعیـتجنـگ کـهدر آن نـگاه م یکننـد( ».ص.)71 جسـدیموهـوم کـهدر اتاقـشم ییابـدویکـیشـدندو
انسا نهاحقانتخابندارند؛اینکهدشمنحالا هم که امانموددیگرتقدی ْرجنگاست؛پدید های کهبهدست ه مسـلولیدر اثـرممارسـتبـرنقلنعلبهنعلحـوادث
بهطرفماآمدهودیگردشمنمانیست،تقدیرشانگار طبیعـت رقـم نم یخـورد ،بلکـه از آسـتین آدمـی بیـرون
م یآیـد.مندن یپـور در دورۀسـربازی،جنـگرااز نزدیـک زندگ یهایشـان بـرای یکدیگـر.
هماناسـت کـهبود. لمـس کـردهاسـتوآنچهم یگویـدرنگوبوییعینیبه یکیدیگراز ویژگ یهایآثار مندن یپور حضور همیشگی
اسـتفاده از روایـت جنـگ را یـک بـار دیگـر در داسـتان خودم یگیرد.اودرمصاحب هایباروزنامۀشرقم یگوید: بلایـایطبیعـیب هعنـواننمـودیاز تقدیـرو کنـدوکاودر
«رنـ ِگ آتـش نیمـروزی» از چهارمیـن مجموعـه داسـتان ک«.ه.گ.رجونهاگنآنرامجابیوسـد.پبرادنهدمدۀسخـتشمون،بتاهشم.مۀ ِغنراوفرسخریوالظ ییافمه، عچمگوونم ًاگـهیمررنویارگوتیـسـیلاینمسـوارنضهااببـها ایخوندگمونـ یهگبیلرایدا.سدـاسـتتاکـنه
مندن یپـور بـهنـام«مـاهنیمـروز»نیزشـاهدیم،آنجا کهبا عاجزوحقیربودم،وقتی کهدسـتمرامشـت کردهبودم «خمیازهدر آینه»از مجموعۀسای ههایغار اولیننمود
رویزخمبهترینسربازمونم یتوانستمجلویجهش

