Page 104 - ماهنامه شماره 18 برای فردا
P. 104
104شمار ٔههجدهـم | مهݠـرمــاه1396
....................................................................................................
.....................................................................................................
.....................................................................................................
«آ نهاشبیهبهچهبودند» او ،در مقـام یـک شـاعر ،بیشـتر سرچشـم هگرفته از
| دنیسلورتوف | محتـوایفکریخـودش،دریاف تهایشـخص یاش
از مـکان و حساسـی تهای درونـ یاش نسـبت بـه
آیـا مـردم ویتنـام آن فانو سهـای دریایـی سـنگی را موسـیقیشعراسـتتـابیانی ههـایمربـوطبهشـعر».
اسـتفاده کردنـد؟ برخالف نقدهایـی کـه بـر آثـار لورتـوف نوشـته شـده
م یشـد ،مفسـران ،اشـعار سیاسـی -اجتماعی او را با
آیـاآ نهـابـرایتکریـمآغاز شـکوفاییوجوانـهزد نها، ب یمیلـی بررسـی م یکردنـد؛ زیـرا آ نهـا معتقدنـد آن
مراسـمی برپا داشتند؟ اشـعار بیشـتردر قالـبنثـرهسـتندتـاشـعر.
در کتـاب ادبیـات معاصـر ،مارجـوری جی.پرلـوف
آیـا آ نهـا تمایلـی بـه خامو شکـردن آوای گا هوبـ یگاه نوشـته اسـت« :باعـث انـدوه من اسـت اما بایـد این را
خند ههـا داشـتند؟ بگویـم کـه کتـابجدیـدلورتـوف،بـرایزنـدهماندن،
شـاملیکسـریاشـعار بداقرارگونهاست.شعرهای
آیـا آ نهـا از عـاج فیالن و اسـتخوا نها ،یشـم سـبز کـشهدبـهانهدس،ـبظاکهرًاو اعترا ضآمیـز او علیـه جنـگ ویتنـام،
گرا نبهـا و نقـره ،بـرای تزییـن اسـتفاده کردنـد؟ سیاق تعریف خاطرات روزانه نوشته
آیاآ نهاهرگزشعریحماسیداشتند؟ بیشـتر حکـم نمونـۀ بـه نثـر تبدی لشـدۀ کتـاب مـرور
مجلـۀنیویـورکبـرتعـدادیاز کتـباسـت».
آیا هرگز تفاوت میان سـخنران یکردن و آواز خواندن را از دیـدگاه گالـد ایـن اشـعار ب هنوعـی موعظ هآمیزنـد.
تشخیص دادند؟ المافتبالاـ»نمنتیعزهبرادیبوندبانوراشـساـعرتککامهل ًادآر اشثــرکا«ر ادوبسـارهتی؛اامدگایرشعیر
ایانسانمحترم اودر ایـنمقطـع،از نوعـیبیـزاریو گرایشبهسـمت
احساسـاترنـجم یبـرد.بـرایزنـدهمانـدننیزنوعی
قل بهاینورانیآ نهابهسنگتبدیلشد سـندتاریخیاست کهاشـخاص ،گف توگوهایشانو
اینکـه سـن گهای باغچ ههـا روزی روشـنگر را ههایـی حـوادثآندورانراحفـظوثبـت کـردهاسـت.شـاید
خرم و خوشـایند بود هاند ،دیگر در خاطر کسـی باقی با گذر زمانایناشعار واقع یتربهنظربیایندووجهۀ
سـطحیبـودنو گزافـهبودنشـانرااز دسـتبدهند.
نمانده اسـت پائـول برسـلین م یگویـد« :مـن بـا مقابلـۀ دنیـس بـا
شایدآ نهایکبار برایهمیشهجمعشدهبودندتا پدیـدۀ جنـگ موافقـم؛ امـا بـا پیشـنهادهای مکـرر او
در تولد دوبارۀ طراوت و شادابی ،غرق شادی شوند؛ مبنـی بـر اینکـه شـاعران ازلحـاظ اخلاقـی برترنـد زیـرا
امـاپـساز کشت هشـدنفرزندانشـاندیگرشـکوف های شـاعرند ،مخالفـم».
بنابرایـن،بـهنظـرم یآیـدآنچهدنیـسرااز دیگرشـعرا
باقی نماند. متمایزم یکند،تعهدپایا نناپذیراوبهدفاعاز حقوق
آقا، بشـراسـت کـهدر عمـدۀآثـارشبـدونتـرسوواهمـه
از شـرایط موجـود ،در فضـای آمیختـه بـه درد و رنـج
بـرایدها نهـایسـوختهدر آتش،خندیدنسرشـار امـاسرشـار از قـدرتوایماناشـعارشبـهآنپرداخته
از تلخیاسـت است.
دنیـس از پلید یهـا و رن جهـای بشـریت در حالـی
در رؤیایـی دوردسـت ،تزیی نکـردن یـک تفریـح سـخن م یگویـد کـه در پـی ایجـاد وحـدت میـان
ب هحسـاب م یآیـد انسا نهاسـت .او گرچـه وقایعـی تلـخ چـون جنـگ را
بازگو م یکند؛ اما تاروپود آثارش گر هخورده با مفاهیم
تماماستخوا نهاسوخت هاندوسیاهشد هاند روشـن و زلالـی چـون امیـد ،تالش و ظل مسـتیزی
ای نهـارا کسـیبـهخاطـرنمـ یآورد،اما«تـو»بهخاطر اسـت.
ا گرچـه دنیـس لورتـوف تنهـا زن موفـق در سـا لهای
بسپار اخیـر نیسـت ،آنچـه ب هوضـوح از خ طمشـی زندگـی
بیشترشاندهقا نهاییبودند کهزندگ یهایشاندر او پیداسـت ،قـدرت ب یهمتـای او در مقابلـه بـا
سـخت یهایی اسـت کـه عـدۀ کثیـری از بـزرگان تاریـخ
برنجوبامبوخلاصهم یشد هنـر تنهـا بـه بیـان شـعارهای در ظاهـر پرمحتـوا از آن
وقتـی تصویـر ابرهـای آرام در شـالیزارها منعکـس ا کتفـا کردنـد؛ امـا لورتـوف آنچـه م یسـرود را زندگـی
میکـرد.
میشـد ،
آنزمان که گاومی شهایاهلیبااطمینانوآرامش
از چرا گا ههاعبور م یکردند،
شـاید پـدران در حـال بازگویـی افسـان ههای قدیمـی
بـرای پسرانشـان بود هانـد
وقتـیبم بهـاآین ههـاراباصداییمهیبشکسـتند،
تنهـابـرایجیغ کشـیدنفرصتیباقـیماندهبود
هنـوز هـم پـژوا ک آن جی غهـا شـنیده م یشـود کـه
گویـی شـبیه یـک آواز بودنـد
م یگوینداینآواز شبیهآوایپرواز کر مهایش بتاب
در نور مهتاببودهاست
باای نوجود،چه کسیم یتواندبگوید کها کنونتنها
سکوتیمحضهمهجارافرا گرفتهاست؟
(منابعدردفترمجلهموجوداست).

