Page 101 - ماهنامه شماره 18 برای فردا
P. 101

‫‪101‬‬

‫‪..........................................................................‬‬
‫‪..........................................................................‬‬
‫‪.............................................................................‬‬
‫‪.............................................................................‬‬

                                      ‫شرکت‬                                                                         ‫نیکولای‬                                              ‫طـر ‌فداری از پناهنـدگان آلمانـی و اتریشـی از سـال‬
‫م ‌یکـرد‪ .‬سـرانجام در دسـامبر همـان سـال‪ ،‬دنیـس‬                                                             ‫بود‪.‬آ ‌نهابیشتر‬                                             ‫‪ ۱۹۳۳‬تا کنـون‪ ،‬همـه و همـه زندگـی مـرا متأثـر کـرد‪».‬‬
‫ب ‌هدلیـل وجـود اختالل در غـدد لنفـاو ‌یاش در ‪۷۴‬‬                                                    ‫زندگـی س ‌هنفر ‌هشـان را در‬                                         ‫دنیـس در پن ‌جسـالگی بـاور داشـت کـه م ‌یتوانـد یـک‬
‫سـالگی از دنیـا رفـت‪ .‬او را در گورسـتان لیـک ویـو در‬                                      ‫نیویورک گذراندنـد‪ .‬درنهایت‪ ،‬دنیس‬                                              ‫نویسـنده شـود‪ .‬او اعتمـاد و اطمینـان زیـادی بـه‬
‫سیاتلبهخا کسپردند‪.‬یادداش ‌تهایباق ‌یمانده‬                                      ‫و میشـل از یکدیگـر جـدا شـدند‪ .‬سـرانجام‪ ،‬دنیـس‬                                           ‫توانایـ ‌یاش در سـرودن شـعر داشـت و عـدۀ کثیـری‬
                                                                               ‫لورتوف در سال‪ ۱۹۵۵‬به تبعیت کشور آمریکا درآمد‪.‬‬                                            ‫از چهر ‌ههـایشناخت ‌هشـدۀادبیـاتنیـزبـهاسـتعداد‬
  ‫از او در دانشـگاه اسـتنفورد نگـه‌داشـته م ‌یشـود‪.‬‬                            ‫بخـش عمـد ‌های از سـا ‌لهای آخـر زندگـی لورتـوف‬                                          ‫خار ‌قالعـادۀ او ایمـان داشـتند‪ .‬در دوازد ‌هسـالگی‬
                                                                               ‫بـه تدریـس و آمـوزش گذشـت‪ .‬پـس از نق ‌لمـکان بـه‬                                         ‫بعضـی از اشـعارش را بـرای تـ ‌یاس الیـوت فرسـتاد‬
                         ‫کتاب ها‬                                               ‫ماساچوسـت او در دانشـگا ‌ههای برندیـز‪ ،‬ا ‌مآ ‌یتـی و‬                                     ‫و جوابـی دوصفحـ ‌های دریافـت کـرد کـه سرشـار از‬
                                                                               ‫تافـتبـهتدریـسمشـغولشـد؛همچنیـنب ‌هصورت‬                                                  ‫دلگرم ‌یهـای الیـوت بـود‪ .‬نامـۀ الیـوت بـرای دنیـس‬
‫دو کتــاب اول لورت ـوف شــامل اشــعاری اســت کــه‬                              ‫پار ‌هوقـتدر دانشـگاهاسـتنفوردشـهرپالـوآلتـواسـتاد‬                                       ‫بسیار انگیز ‌هبخشبود‪.‬در سال‪ ۱۹۴۰‬در هفدهمین‬
‫بــه شــکل و زبــان ســنتی نوشــته شــد ‌هاند؛ امــا‬                           ‫افتخـاریزبانانگلیسـیبود‪.‬در همیـنزمان‪،‬رابطۀ‬                                               ‫بهـار زندگـ ‌یاش او اولیـن شـعر خـود را بـا نـام «اشـعار‬
‫زمانــی کــه او آمریــکا را ب ‌هعنــوان خانــه جدیــدش‬                         ‫دوسـتان ‌هاش بـا رابـرت مـک آفـی بـران آغـاز شـد‪ .‬در‬                                     ‫س ‌هماهه»منتشر کرد‪.‬رکسروثدر جاییم ‌ینویسد‪:‬‬
‫پذیرفــت‪ ،‬بــا گــذر زمــان بیشــتر و بیشــتر شــیفتۀ‬                          ‫‪ ،۱۹۸۹‬او از سـامرویل (ماساچوسـت) بـه سـیاتل‬                                              ‫«ایـناولیـنبـار اسـت کـهما‪،‬یعنیمـن‪،‬هربـرترید‪،‬‬
‫اصطلاحــات آمریکایــی شــد و ایـن آغــاز اثرگــذاری‬                            ‫(واشنگتون) رفت و در نزدیکی پارک سیوارد و دریاچۀ‬                                          ‫تامبیموتـیوچارلـزری گاردینـربهشـکلمتف ‌قالقول‬
‫اشـعار کوهسـتان سـیاه و در اصـل ویلیـام کارلـوس‬                                ‫واشـنگتون و کوه موردعلاق ‌هاش‪ ،‬رینیر‪ ،‬سـا کن شـد‪.‬‬                                        ‫بـه ارزشـمند بـودن یـک اثـر اعتقـاد داریـم‪ .‬او فرزنـد‬
‫ویلیامـزبـرشـخصیتادبیدنیـسبـود‪.‬اولین کتاب‬                                      ‫اوهمچنیناز سـا ‌لهای‪ ۱۹۸۲‬تا‪،۱۹۹۳‬در دانشـگاه‬                                              ‫رمانتیسـمجدیداسـت‪.‬در شعراوشاهداحساسات‬
‫شـعر آمریکایـی او و در اصـل دومیـن مجموعـۀ شـعر‬                                ‫واشـینگتنب ‌هصـورتنیم ‌هوقـتبهتدریسمشـغول‬                                                ‫شـورانگیزیهسـتیم کهتا کنونجزدر کتابسـاحل‬
‫لورتـوف بـا عنـوان اینجـا و ا کنـون نشـا ‌ندهندۀ گـذار‬                         ‫بودودر سال‪ ۱۹۸۴‬موفقشداز دانشگاهبیتزمدرک‬                                                  ‫ششــعهررلدورو ِتورو اثـفررامتمیـ ‌یوتآورانولنـبادانشمـوعنارۀبآ ‌هنتنازبگویدهسارسوـد ‌هت‪.‬شاـیدنۀ‬
‫و دگرگونـی در مسـیر پرداز ‌شهـای شـاعرانۀ دنیـس‬                                ‫دکتـرای ادبیـات دریافـت کنـد‪ .‬پـس از بازنشسـتگی‬                                          ‫ریلـک یـا تران ‌ههـای غ ‌مانگیـز براهمـز مقایسـه کـرد»‪.‬‬
‫اسـت‪ .‬عـد ‌های از نکوه ‌شگـران‪ ،‬در ایـن کتـاب هـم‬                              ‫از مقـاماسـتادیدر دانشـگاه‪،‬اوبـهمـدتیـکسـال‬                                              ‫در طـول جنـگ لورتـوف ب ‌هعنـوان یـک پرسـتار‬
‫ماننــد اثــر اول دنیــس در پــی یافتــن گرای ‌شهــای‬                          ‫بـه خوانـش اشـعارش در بریتانیـا و آمریـکا پرداخـت‪.‬‬                                       ‫غیرنظامی در تعداد کثیری از بیمارستا ‌نهای لندن‬
‫عاطفــی بودنــد‪ .‬مجلــۀ «ملــل» در نگاهــی بــه هــر‬                           ‫در سـال ‪ ۱۹۹۰‬بـه کلیسـای کاتولیـک سـنت ادوراردز‬                                          ‫خدمت کرد‪.‬اولین کتاباوبانامتصویردوگانهشش‬
‫دو اثــر لورتــوف م ‌ینویســد‪« :‬در تصویــر دوگانــه‪،‬‬                           ‫در سـیاتل ملحق شـد و در فعالی ‌تهای اعترا ‌ضآمیز‬                                         ‫سالبعدمنتشرشد‪ .‬گرچهبعضیازاشعاراین کتاب‬
‫شــاهد بازگشــت نوعــی احســاس فقــدان از عوامــل‬                                      ‫علیـهحمالتآمریـکابهعـراقشـرکت کرد‪.‬‬                                               ‫بهمقولۀجنگم ‌یپرداختند‪،‬هیچاشارۀمستقیمی‬
‫یادآور ‌یکننــده بـرای بداه ‌هســرایی در بــاب مــرگ‬                           ‫در سـال‪ ،۱۹۹۴‬پزشـکان وجـود مشـکلاتی را در غـدد‬                                           ‫در کتـاب مذکـور بـه حـوادث آن موقـع جنـگ دیـده‬
                                                                               ‫لنفـاوی لورتـوف تشـخیص دادنـد‪ .‬دنیـس ه ‌مزمـان‬                                           ‫نم ‌یشـود‪.‬ایـن کتـابباعـثشـداورایکـیاز اعضـای‬
                                                                               ‫از ذا ‌تالریـه و التهـاب حـاد حنجـره نیـز رنـج م ‌یبـرد؛‬                                 ‫گـروهرومانتیـکجدیـدبشناسـند‪.‬در سـال‪،۱۹۴۷‬با‬
                                                                               ‫اباکاثیـرًا‌نبـوهجـموود‪،‬ضـهومععچالنــامنرودرحانکـنفیروانشـع‌سرهـما ‌ییپرملدـاخیت‪،‬نکـد‪،‬ه‬  ‫نویسـند ‌های آمریکایـی بـه نـام میشـل گودمـن آشـنا‬
                                                                                                                                                                        ‫شد و ازدواج کرد و در سال بعد‪ ،‬همراه با او به ایالات‬
                                                                                                                                                                        ‫متحدۀآمریکاسفر کرد‪.‬ثمرۀاینازدواجپسریبانام‬
   96   97   98   99   100   101   102   103   104   105   106